خواست غلت بزنه که چیزی مانعش شد. کلافه یکی از چشماشو باز کرد و با دیدن سونگمین پرید. چشماش رو کامل باز کرد و چند لحظه ثابت موند تا ببینه بیدار شده یا نه. بخاطر فاصلهای که گرفت حلقهی دستای سونگمین دور کمرش محکمتر شد و بهش چسبید. اگر میفهمید که اون جسم نرم بین دستاش پاپیش نیست و بدن هیونجینه حتما خون به پا میکرد، اما انقدر آروم و کیوت خوابیده بود که ترجیح میداد غرغراشو به جون بخره و توی همون حال بمونه. لپش به بالشت فشرده شده بود و لباش رو غنچه کرده بود. لبخند زد و آروم دستش رو بالا آورد. حتی توی خواب هم اخم داشت. شصتش رو نرم روی ابروهاش کشید و با انگشت اشاره چتریهاشو کنار داد. به یاد آوردن دیشب مو رو به تنش سیخ میکرد و نمیخواست دوباره مرورشون کنه. تک تک اجزای صورتش رو از نظر گذروند، چتریهاش روی پیشونیش برگشتن و کشیده شدن نوکشون پشت پلکش خواب رو ازش گرفت. چشماشو بهم فشرد و سرش رو توی گردن هیونجین قایم کرد. هیون محکم لباشو گاز گرفت تا خندشو کنترل کنه، لحظه شماری میکرد تا صدای داد و بیدادش بالا بره و عکسالعملش رو ببینه. لبخندش رو روی پوست گردنش حس میکرد و قلقلکش میگرفت. خواست محکم فشارش بده که ناگهان متوقف شد. هیونجین کاملا گرمتر شدن نفسی که به پوست سردش برخورد میکرد رو میفهمید. یکدفعه خودش رو عقب کشید. چشمهاش خواب بودن و بابت مشروب سرخ شده بودن
-من اینجا چیکار میکنم !!!!!
گلوش کاملا خشک بود و داد خفش باعث شد به سرفه بیفته. صورتش پف کرده و موهاش آشفته بود. هیونجین لباشو از چنگ دندوناش آزاد کرد و بلند بلند شروع کرد به خندیدن. سونگمین لگد محکمی به ساق پاش زد و ازش فاصله گرفت
-آخ... چرا میزنی...
هنوز داشت میخندید و سونگمین هم حرصی تر میشد
-میگم من اینجا چیکار میکنم
داد زد و تازه متوجه لباسای توی بدنش شد. چشماشو بست و سعی کرد بین صدای خندههای هیون تمرکز کنه. فاک !!! دیشب رفت بار و انقدر مشروب خورد که از یه جایی به بعد فقط سیاهی ممتد رو توی ذهنش میدید
-باهام که کاری نکردی
هیونجین با تعجب سر جاش نشست و لباش عین ماهی که از تنگ بیرون افتاده باز و بسته میشد
-اصلا چرا اینجام ؟؟
صداش با هر سوال بالا تر میرفت
-جای تشکرته؟؟؟؟ انقدر مست بودی که نمیفهمیدی کجایی از کار و زندگیم زدم برت گردونم
-خودم اتاق ندارم مگه
-بغلم بودی نخوردمت که !!! مرتب بودن زیادی خودت باعث شد بذارمت اینجا !! انگار بهت شلیک شده یهو خوابت برد منم نمیتونستم ولت کنم رو زمین
هردو سکوت کردن. سونگمین میدونست که چقدر بد مسته و چون همیشه کنار جونگین بود براش مهم نبود که چه دیوونه بازیایی درمیاره
-من دیشب چیکار کردم؟
با ترس پرسید. مطمئنن اگر واقعیت رو میفهمید ممکن بود هیچوقت نبینتش
-مشروب خوردی باهام لج کردی کلی رقصیدی حس کردم ممکنه بیهوش شی لای دست و پا آوردمت خونه
-دروغ میگی
هیونجین از تعجب چشماش گرد شد. یعنی خودش میدونست که چطور مست میشه و چیکار کرده و باز تکرارش میکرد؟؟
-آخه چه خرده بردهای با تو دارم دروغ بگم بهت. پاشو ببینم هزار تا بدبختی دارم با لباس بیرونتم اومدی لای ملافههای عزیزم..
-چقدرم برات مهمه
از جاش بلند شد و پتوشو پرت کرد رو سر هیون و به سرعت به اتاقش برگشت. مطمئن بود یکاری کرده !! هرکاری با هرکسی براش مهم نبود اما امیدوار بود جلوی هیونجین کاری نکرده باشه. روی زمین نشست و آروم هق زد. مشتشو به سرش میکوبید و خودشو لعنت میکرد
-کاش بمیری !! کاش یروز بعد مستی بمیری کیم سونگمین خاک بر سر
انگشتاشو با حرص روی صورتش کشید و خودشو روی زمین انداخت. حالا جاشون عوض شده بود و این سونگمین بود که دیگه روش نمیشد توی چشمهای هیونجین نگاه کنه. سرش تیری کشید و دوباره خودش رو لعنت کرد
-پاشو بریم صبحانه بخوریم
صدای بلند هیون از پشت در اتاقش میومد
-من نمیخوام
در اتاقو باز کرد و با سونگمینی که مثل یه تخم مرغ شکسته روی زمین وا رفته بود نگاه کرد و خندید
-اگر دوست داری گند کاری کرده باشی بیا برات دروغ ببافم خیالت راحت شه
حتی تلاشی برای جمع کردن خودش نکرد
-شاید لخت باشم بلد نیستی در بزنی ؟
-من که دید-
خودش حرفش رو سریع خورد
-پاشو دیگه لوس نکن خودتو
اجازهای برای مخالفت نداد و داد زد
-جلوی در منتظرم
-من با موتور نمیام
-پیاده میریم
اه !! چرا باهاش لجبازی نمیکرد تا از دستش راحت شه.. از جاش بلند شد و سمت کمدش رفت
-میخوام برم حموم
هیونجین کامل داخل اتاقش رفت و کنار در نشست
-یا میای میریم یا به زور میبرمت
-حداقل برو بیرون لباس عوض کنم
-همینجوری بکن
دو طرف مکث کردن و هیون منتظر موند. شاید میتونست برای پروژش یه تصویر دقیق از نودش ضبط میکرد
-عوضی منحرف مطمئنی کاری باهام نکردی؟
-من استریتم کثافت
بلند داد زد و روبه دیوار نشست. نقشش با شکست مواجه شد و منتظر موند. هودی طوسی اور سایز و جین آبی به تن کرد
-حداقل بذار صورتمو بشورم
همزمان باهم از اتاق خارج شدن
-میخوای دستشویی کردنمم ببینی ؟؟؟ پیس کینک داری بیشعور ؟؟
هیونجین از حملهی ناگهانی سونگمین سر جاش خشک شد
-قلادت کجاست ؟
سونگمین دستشو مشت کرد و هیونجین با خندهی بلندی ازش فاصله گرفت و سمت در رفت
-بیشتر از ۱۰ دقیقه طول بکشه شاید پیس کینکم اود کنه
-چرا نمیمیری
جلوی در دستشویی داد زد و داخلش رفت.