Part20.

86 15 9
                                    

هوا اصلا تکلیف خودش رو مشخص نمیکرد. یه روز برف میومد یه روز بارون یه روزم مثل الان آفتاب چشمتو در میاورد. دورس نازک و شلوارکش رو تن کرد و روی سکوی مقابل اتاقش نشست. سونگمین بیرون بود و هیونجین بعد از ۴ روز هنوز نمیدونست چه کسی رو سوژه‌ی خودش کنه. سوجین چند نفری رو پیشنهاد داد اما اونا دوست پسرای بی‌مصرف دوستاش بودن که هیچ سررشته‌ای از هنر نقاشی نداشتن و قرار بود کلی زیر دستش بانمک بازی دربیارن، پس پذیرفتنشون برای یک ترم فقط شرایطو سخت‌تر میکرد. گوشیشو از جیبش دراورد و شماره‌ی فلیکس رو گرفت
-معلوم هست کجایی ؟؟؟ چند روزه جوابمو نمیدی همه‌ی پیاماتم تک کلمه‌ایه ! چیه خیالت راحت شده اومدم پیشت دیگه دوسم نداری و حالمو نمیپرسی ؟ حتی اگر با یه براونی هم همین الان جلوم ظاهر شی دیگه دوستت ندارم. حتی نمیگم بهت اتاقم توی اون ساختمون سفیده بلوک A عه.. چون واقعا الان دوست ندارم
اوایل وصل شدن تماس توی شک بود و با جلو رفتنش صدای خندش بلندتر میشد. انگشتاشو بین موهاش برد و اونارو عقب داد، آرنجش رو به زانوش تکیه داد تا همونجور که دستاش به حکم تل موهاشو نگهداشتن سرش هم تکیه گاهی داشته باشه
-میخوای یه نفس عمیق بکشی ؟؟
-جواب درستی نبود پس قطع میکنم
دستشو دراورد و جوری که انگار فلیکس مقابلش باشه اونو به سمت جلو دراز کرد تا مانعش بشه
-عه وایسا خب مغزم باید تحلیل کنه چی میگی
-باشه ۵ ثانیه وقت میدم
هیونجین به دیوار پشتش تکیه زد و نگاهش رو به برگ‌های لرزون روی درخت گرفت
-خیلی کار دارم واقعا دانشگاه به زور دارم میرم
-نمیخوام حداقل بگو من بیام پیشت
اخماشو در هم کشید
-من باید بگم بیای ؟؟ هروقت میخوای پاشو بیا
-نمیخواستم آخه مزاحم شما و چاگیت بشم
-ایگووووو چاگی من تویی جوجه
-برو دلبری نکن
راضی از به رحم آوردنش لبخند زد
-فلیکس برای پروژه نود آرتم به کمکت احتیاج دارم
هیچ صدایی از پشت خط شنیده نمیشد و فهمید به چی داره فکر میکنه
-ببین نمیخوام کامل لخت شی فقط با شلوارک یجوری فیگور بگیر خواهش میکنم..
-هیونگ میدونی.. میتونم یکیو برات لخت کنم ولی... واقعا من؟؟ به سونگمین بگو
-اگر میتونستم به اون بگم به تو زنگ میزدم؟
-جونگین؟
-ولش کننننن
با لهن کشداری گفت و با ناامیدی ادامه داد
-یکیو پیدا میکنم.. مراقب خودت باش
-اگر با لختم کنار اومدم میام پیشت
تلفن رو قطع کردن و چشم‌هاشو بست. مغز مریضش صحنه‌ای که توی حمام دیده بود رو هی جلوی چشم‌هاش میاورد، حالا هم که سوژه‌های جدیدتری از لمس و حس پوست سونگمین زیر دستاش داشت شرایط رو غیرقابل تحمل‌ میکرد. شاید میتونست خودش کسی رو تصور کنه ؟! مشکل اینجا بود که استادش قرار بود سوژه‌ی ژستای مختلف بده و باید حتما روی یک بدن کار میکردن تا تمام محتویات رو از زوایای مختلف به تصویر بکشن. خسته و بی حوصله دفتر و مدادش رو گوشه‌ی اتاق انداخت. بالاخره یکی پیدا میشد که مدلش بشه حالا دو هفته دیر تر.

------

میونگ جلوی در ورودی مچش رو گرفت
-نمیای دیگه پیش ما هوانگ؟؟
هیونجین سمتش برگشت
-چرا.. ام خیلی کار داشتم
مطمئن بود حس خوبی که اون ماده بهش داده قراره وابستش کنه پس سعی میکرد تا جایی که میشه فاصلش رو با میونگ حفظ کنه
-فکر کردم ترسیدی !
سیگارش رو زیر پاش انداخت و لگدش کرد. با قدم‌های کوتاه به سمت هیونجین به راه افتاد
-گفتم شاید حالت بد شده باشه
-نه، زیادی از حد خوب بود.
دستاشو توی جیب کتش فرو برد و شونه‌هاشو کمی جلو داد
-بازم آوردم
هیونجین ابروهاش رو بالا انداخت و تکخندی زد
-فکر نکنم چیز ارزونی باشه نه؟؟.. در قبالش چی میخوای
میونگ بلند خندید و دستشو دور گردن هیونجین حلقه کرد
-درامد من انقدر زیاده که این ارزون‌ترین جنسم به حساب میاد رفیق !! قرار نیست چیزی بابتش بدی
درباره‌ی درامدش دروغ نمیگفت. اون بین همه‌ی کارمندای بار بیشترین حقوق رو دریافت میکرد. بدنش زیر فشار دستای میونگ به سمت همون اتاقک کشیده شد. همون دخترا داخلش بودن و چند تا پسر که با اشاره‌ی سر میونگ با عجله چیز‌هایی رو از روی میز جمع کردن و از اتاق خارج شدن. دختر مو صورتی که دفعه‌ی پیش جنسش رو فراهم کرده بود به استقبالش اومد، با لوندی دستش رو گرفت سمت مبل بردش. انگار از قبل میدونستن هیونجین قراره بیاد. یه لیوان الکل و دوتا لاین روی میز آماده بود. دختر روی دسته‌ی مبل نشست و انگشت اشارش رو روی یقه‌ی هیونجین کشید
-میخوام خوب از مهمونم پذیرایی کنی ایسول
-حتما ارباب
چشم‌های ایسول همیشه مست بود. انگار اون دوتا دختر جزوی از بار نبودن و کارمندای شخصی میونگ بودن. پسر همراه دختر خودش از اتاق خارج شد
-با کدوم میخواین شروع کنین؟
دستش از روی یقه هیون سر خورد به پایین و روی قفسه‌ی سینش و بعد شکمش سر خورد
-مشروب؟ کک؟
مکث کوتاهی کرد و ادامه داد
-یا من؟
به چشم‌های هیون خیره شد و بدون اینکه فرصتی بهش بده روش خم شد و چند ثانیه قبل از برخورد لباشون هیون جلوش رو گرفت
-با کک شروع میکنم
دختر پوزخندی از حرص زد و عقب رفت اما دست از لمس بدن هیون نمیکشید. روی میز خم شد و دلاری که گوشه افتاده بود رو لوله کرد. یک طرف بینیش رو گرفت و لوله رو بین پودر و بینیش گرفت. چشمش رو بست و پودر رو بالا کشید. همون حس سوزش و اشک. و بعد از چند دقیقه جریان سریع خون زیر رگاش. ایسول روی پای هیون نشست و لیوان مشروب رو مقابلش گرفت
-فکر نکنم امشب بتونم کمکی بهت بکنم
بخاطر گرفتگی بینیش صداش دیپ‌تر شده بود و ایسول رو ترغیب میکرد بدنش رو روی رونای هیون تکون بده
-کمک‌ زیادی نمیخوام.. فقط بذار بچشمش
و انگشت‌هاش رو روی عضو هیونجین کشید. با لمس دیکش نفسش رو حبس کرد
-رسیدن به بین پاهام اونقدرا هم آسون که فکر میکنی نیست
انگشتاشو بین موهای دختر کشید و با چنگ عقب کشیدش. صورت ایسول از درد جمع شد. نوشیدنی رو از بین چنگش بیرون کشید و مقدار کمی رو داخل دهنش چرخوند. سرش رو بیشتر چنگ زد تا کاملا صورتش بالا بیاد، روش خم شد و لبای نرمش رو روی مقابل دهن دختر قرار داد و مشروب رو توی دهنش خالی کرد
-تنها چیزی که میتونی مزه کنی همینه.
خندید و موهاش رو به شدت رها کرد. بدنش داشت جون میگرفت و دوباره همون حس سرزندگی و خوشی که چند روز پیش تجربه کرده بود داشت توی رگاش جریان پیدا میکرد.

Stars & the snowflakes Where stories live. Discover now