سلام به انارهای باغچهی ارثیهی هیرا-شی،
حالتون چطوره؟امیدوارم واپسین نفس هایِ روزی که سپری میکنید، بابِ دلتون باشه و فصل جدید زندگی رو با حال خوب شروع کنید.
پریماه هستم، بُستانپیرایِ این انارستان🌳 و نگهبون تمام انارهای دلخونِ پاییز؛
از جمله دونه انارِ دردسرساز که باهاشون آشنا میشید.*ادای احترام کردن*
خدمت شما لیمو-عسلیهای مورد علاقهی آقای کیم 🍋🍯 عارض هستم که این متن صرفاً به جهت معرفی خودم و ویژن، که زیباترین تجربهی خودم توی کار نوشتن هست، انجام میگیره.
البته که از آشنا شدن با شما هم نهایت لذت رو میبرم، پس لطفاً این بستانپیرایِ پا به سن گذاشته رو از لطفتون دریغ نکنید.
*دست به قلم بردن*
اما کوتاه از داستان:
"جونگکوک جئون، مأمور ردهی الف یک سازمان اطلاعات و عملیات، روز رو در حالی به پایان میرسونه که خودش رو مقابل جسد بیجون یک فرد پیدا میکنه و کدوم شریک جرمی به بینظیری کیم تهیونگ، مردی که روزی تمام دنیاش بهش تعلق داشت اما حالا مدتهاست که چیزی ازش به یاد نمیاره؟
-فرد قاتل کی میتونه باشه؟
-دلیل کابوسهای جئون چیه؟
...و مهمتر از همه،
-تهیونگ تکهی گمشدهی پازل خاطراتش رو به یاد میاره؟"تاریخِ شروعِ آپ:
به وقتِ پاییز~✨🍂ممکنه که ویژن، دائماً ویرایش بشه پس لطفاً نگاههاتون رو بهش بدین.
تاریخِ آپ پارتِ جدید:
عارضم خدمتتون که به واسطه مسئولیت و شغل جدیدم، فعلاً نامشخص. اما زود به زود برای رسیدگی به شما اناردونهها سر میزنم.*قولِ انگشتی دادن*
*نوشیدن یک جرعه از چای انار مورد علاقهی جئون 🫖*
چشمهای زیباتون رو بیشتر از این به درد نمیارم، باغهای بهار من. امیدوارم از تجربهی ویژن، همراه من و دو پسرِ متفاوتم، لذت ببرید، اگر از مطالعهی فیکشن لذت بردید، خوشحال میشم فالو و لایک کنید.🙂↕️🫱🏼🫲🏻
*🌬️ بوسیدن چشمهاتون*
*ادای احترام کردنِ مجدد*ارادتمند همهی شما،
پریماه.🌻✨
YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐞 𝐕𝐢𝐬𝐢𝐨𝐧 - ویژن
Fanfiction-ویژن- نویسنده: پریماه کاپل: ویکوک ژانر: سکرت خلاصه: -تو اعتقادی به خدا نداری. جونگکوک رو به روی مرد بزرگتر ایستاده بود و به لطف بوت های چرم مشکی رنگش، اختلاف قدی شون حالا به چشم نمیومد. دست هاش رو داخل جیب اوِرکت مرد کرد و زمزمه وار بهش گفت. -دار...