Chapter Five | جفت

271 60 85
                                    

- برات عجیب نیست که تو این نیم‌ساعت اخیر حالت بهتر شده؟
مرد بین حرفش می‌پره و نگاه گیج تهیونگ رو که می‌بینه، صدای بم و زیرلبی‌ش رو می‌شنوه:
- تاثیر داروئه.

- دکتر وو گفته بود حداقل دوساعت طول می‌کشه تا اثر کنه!

متوجه منظور چان نمی‌شه، فقط نگاهش میکنه و برادرش انگار خودش هم ناآرومه که به قدم زدن ادامه میده:
- از همون لحظه که سرت داد زدم و ازت حمایت کرد، متوجه رایحه‌ی‌ پیوندخورده‌تون شدم!

میگه و میون راه که صبر میکنه، چشم به چهره‌ی مفلوک پسر می‌دوزه و نگاهش، به آرومی روی طرح ترقوه‌ش سُر می‌خوره و بهش اشاره میکنه:
- اون، طرح یه برگِ زیتونه تهیونگ.

قبل از این‌که‌ قدرت درک کافی رو به پسر منتقل کنه، تو چشم‌های سبز و اندوهگینش؛ زل می‌زنه و بی‌تردید اضافه میکنه:
- جونگکوک. جفت تو، جونگکوکه!

نیاز به زمان داره تا بتونه کامل اون جمله‌‌ی خبری پر تأکید رو درک کنه، چقدر؟ خودش هم نمی‌دونه اما هرچیزی که هست، فقط بی‌اختیار پوزخندی به لبش می‌شینه:
- چی میگی؟

چان از دیدن چهره‌ی مبهوت برادرش، فقط با کم طاقتی توی اتاق قدم می‌زنه و همزمان، بدون نگاه کردن به اون جفت چشم سبزِ وحشی و خیره، جواب میده:
- رایحه‌ی جونگکوک زیتونه، نشون تو هم به عنوان جفتش، طرح برگشه؛ وقتی اومد اینجا، کاملاً مشخص بود گرگش داره بهت کد میده تهیونگ، قطعاً گرگ تو هم واکنش نشون داده منتها تو چون هنوز مسلط نیستی و نتونستی باهاش ارتباط بگیری، احساساتش رو درک...

- چرا جونگکوک؟ چرا اون؟
تهیونگ ناباور بین حرف‌هاش می‌پره و سرش رو بین دست‌هاش می‌گیره، دوست نداره قبول کنه... جونگکوک... بهترین دوست کودکی‌ش... چطور ممکنه؟ یعنی خودش هم خبر داشته؟ پس چرا هیچی نگفته؟ عصبی از افکار پریشونش، اینبار با سماجت از لبه‌ی تخت چان که دقیقه‌ای پیش بی‌اراده روش نشسته، بلند میشه:
- در هر صورت این پیوندو بهم می‌زنم.

- به این راحتی نیست تهیونگ، بفهم! اگر یه امگای بی‌جفت بشی تو جامعه...

- حتی اگه راحت نباشه، من انجامش میدم... چون نمی‌خوام امگا باشم... چه برسه به اینکه امگای کسی باشم... نمی‌خوام یه نفر بشه رئیسم، فرمانروام، که وقتی دستور بده نفس نمونه برام اگه انجامش ندم، اصلاً امگای بی‌جفت چه کوفتیه؟ من به هیچ‌کسی نیاز ندارم واسه زندگی کردن تو این جامعه.

- اون تا وقتی بوده که به عنوان یه بتا تو این جامعه جا افتادی! به دور و ورت نگاه کن، چندین‌قرنه که همه به این مدل زندگی عادت کردن، به امگا بها نمیدن تهیونگ، به یه امگایی که جفتش رو پس زده چی؟ فکر می‌کنی می‌تونی در امان بمونی؟ خودت ورزشکاری و می‌تونی از خودت دفاع کنی... من کنارت هستم، بابا هم هست... ولی هنوزم یه امگایی، فقط کافیه تو دوره‌ی هِیت یه آلفای خراب گیرت بیاره یه...

Ongoing | پــرتوی اُمّیدHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin