Hekate PT. 13

91 21 21
                                    

وی طوری در طول روز به جونگکوک می‌چسبید که دیگه بخشی ابدی از جونگکوک و شناخت دیگران از پسر شده بود.
هر زمانی از روز و هرجا که جونگکوک وجود داشت، وی هم همون دور و بر مثل دمی خودش رو دنبال جونگکوک می‌کشوند و معمولا روی صندلی مورد علاقه‌اش که شونه‌ی سمت راست جونگکوک بود جا خوش می‌کرد و مثل شال‌گردنی نرم خودش رو دور گردن پسر تاب می‌داد. گاهی احساس شیطنت می‌کرد و روی سرش می‌نشست و البته گاهی به ندرت پیش می‌اومد که کنار پسر قدم برداره و یورتمه بره.
چشم‌های تیزبین آبی‌رنگش اون رو مثل نگهبان هوشیاری جلوه می‌دادن که مو به موی جزئیات مناظر اطرافش رو زیر نظر داره.

حیوانات خونگی اجازه‌ی حضور در هاگوارتز رو داشتن اما با اینکه قانون سختگیرانه‌ی خاصی راجع به عدم حضور پت‌ها در کلاس‌ها وجود نداشت، به دلایل خاصی مرسوم بود که دانش‌آموزها حیوانات‌ خونگیشون رو سر کلاس‌ درس نمی‌آوردن.

اما جونگکوک متوجه شد که واقعا توانایی و وجودِ جدا شدن از وی رو نداره مخصوصا اینکه باید باقی روز رو توی کلاس می‌نشست و درس گوش می‌داد.

وی دیگه توی تمام کلاس‌ها صحنه‌ی آشنایی به حساب می‌اومد و همه‌ی دانش‌آموزها هم عادت به حضورش کرده بودن. حتی شایعه شده بود که پروفسور فیلیتویک حسابی با وجود حیوان توی کلاس‌هاش حال می‌کنه در حدی که کوسنی براش تدارک دیده تا عقب کلاس، روی اون جا خوش کنه و همچنین موقع تدریس، زاویه‌دید مناسبی به صاحبش داشته باشه تا آروم بگیره.

و البته طبیعتا تعداد زیادی از دانش‌آموزها بودن که پیش جونگکوک می‌اومدن و به مودبانه‌ترین شکل ممکن ازش می‌خواستن بهشون اجازه بده برای چند ثانیه نیزل رو زیارت کنن. هرچی نباشه مادام ناکت یکی از معروف‌ترین‌ها و پرطرفدارترین مربی‌های نیزل بود و به جز اون طرح و رنگ بدن وی اونقدری چشمگیر بود که حتی برای مربی‌ محترم و باتجربه‌ای مثل مادام ناکت هم نایاب و ارزشمند به شمار می‌رفت.

درواقع سفیدی خزهاش به دست‌نخوردگی برف‌های قطب شباهت داشت و ترکیبش با خال‌های خاکستری روش جونگکوک رو به یاد پلنگ‌های برفی عجیب دنیای ماگلی می‌انداخت.

وی خیلی خوشگل بود و حتی رفتارها و اخلاقش هم همینطور. درواقع وی شیرین‌ترین، باوفاترین و گاهی هم ملوس‌ترین خانوم کوچولویی بود که با ناز و عشوه توی راهروهای هاگوارتز قدم می‌زد.

با وجود اینکه تهیونگ تمام و کمال وسایل ویژه‌ی نگهداری پت‌ها رو از جمله یه تخت اعیانی نیزلی تهیه کرده بود، سمت راست تخت جونگکوک حالا کاملا به نام وی سند خورده بود و این قضیه اونقدری جدی بود که تهیونگ نمی‌تونست قبل از محترمانه اجازه گرفتن از وی، روی تخت دوست‌پسرش بشینه.

و البته تهیونگ به جای دلخور شدن، از تک‌تک عجایب شخصیت وی لذت می‌برد. یکبار جونگکوک اون دو رو توی اتاقش تنها گذاشته بود تا چیزی از اتاق اساتید برداره و موقع برگشت، گوش وایساده بود و متوجه‌ی مکالمه‌ی خیلی جدی و کاملا صمیمی و پرشوری که دوست‌پسرش با وی داشت شده بود:
"گوش کن وی! ما هردومون بی‌حدومرز عاشق جونگکوک هستیم- نه، قیافه‌اتو برا من اونجوری نکن، منم دقیقا همونقدری که تو عاشقشی، عاشقشم. خودتم خوب می‌دونی. پس خوب گوش کن. وقتی من پیشش نیستم این وظیفه‌ی توئه که ازش حفاظت کنی. فهمیدی؟ خوبه. برام مایه‌ی فرح و مسرت و افتخار و سرور و شادمانیه که باهات سر پروژه‌ای مشترک همکاری دارم، دوشیزه وی!"

‌ ‌Hekate | TAEKOOK Donde viven las historias. Descúbrelo ahora