( پارت سی و ششم )

689 133 53
                                    

.
.
.
.
.
آلفا بزرگ تر برای بار بیستم با پسرش تماس گرفت
  " دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا.....

ساعت دوازده شب رو نشون میداد ...
هر سه آلفا نگران و عصبی توی حال اصلی منتظر سوهو بودن ...
جیمین روی مبل به اصرار الفاهاش دراز کشیده بود
تا کمرش درد نگیره ......
امگا نگران گوشه چرمی مبل رو چنگ میزد ..
....ثابقه نداشته سوهو تا این موقعه دیر بیاد ....!!!
ساعت از یک هم گذشت ...جیمین با بی قراری روی مبل نشست
" بریم توی شهر دنبالش ؟

تهیونگ کلافه کنارش نشست ...
" نمیشه جیمین ...شهر به این بزرگی رو چطوری بگردیم ...
کوک لوکیشن آخرشو پیدا نکردی قبل خاموش شدن گوشی ؟؟

' دارم سعی میکن......پیداش کردممم....

تهیونگ و جیمین از جاشون پریدن " کجاست ؟

' بار..اون توی باره ...!!!

جیمین با شُک به کوک نگاه کرد ..سوهوش رفته بود بار ؟؟؟

شوگا به سمت در حرکت کرد که جیمینم پشتش راه افتاد
" ..م..منم میام . ..

شوگا با ابروهای درهم سمتش برگشت
" نه جیمین تو توی خونه می مونی ...
جیمین جلو تر ازشون از عمارت خارج شد
_نه  ...من باید باشم ....نمیشه...

تهیونگ سویچ ماشینو گرفت
" هئونگ بریم دیر شد ..جیمینم بیاد بهتره....هیشکی خونه نیست ..
تنها میمونه ...

شوگا پوفی کشید ... و از عمارت خارج شد ...

توی ماشین سکوت سنگینی بود تا رسیدن به بار
× جیمین ..تو توی ماشین بمون ما سریع بر میگردیم

جیمین این دفعه مخالفتی نکرد چون واقعا نمیتونست بوی الکل تحمل کنه ...

شوگا در بار رو باز کرد و داخل شد ...صدای بلند آهنگ...دود غلیط توی سالن ..پسر دخترایی که چسبیده به هم با وضع ناجوری می رقصیدن ...سر میزا بساط قمار و شرط بندی ...

اخم غلیظی روی صورت هر سه الفا نشست .
.جای پسرشون واقعا همچین جایی نبود !!

امگای دختری با لباس باریستا جلوشون ظاهر شد ...
" چه کمکی میتونم بهتون بکنم آقایون ؟؟

کوک عکس سوهو رو بهش نشون داد " این پسرو اینجا ندیدین ؟؟!

دختر روی عکس مکث کرد " آا..هان ..چرا ..دیدمش ...همونیه که خیلی مست شده بود ...
همکارام بردنش بالا توی یکی از اتاقا تا حالش بهتر بشه...

شوگا کلافه دستی توی موهاش کشید
و سمت در اصلی بار راه افتاد ...

کوک با نگرانی و عصبانیت دنبال بارمن رفتن تا پسرشونو پیدا کنه

تهیونگ گیج شده وسط ایستاده بود ...
هم عصبی بود نمی‌خواست سوهو رو ببینه
مثل هیونگش ...هم نگران بود دوست داشت زود تر سوهورو سالم ببینه
مثل کوک ...
در آخر پشت جنگکوک دویید
دعوا کردنش بیشتر آرومش می‌کرد تا بی محلی....

Coshay / نامیراWhere stories live. Discover now