جوجه ها 😈 ....اگر تعداد ووت ها زیادی بره بالا
نونا هرررر شب مثل این سه شب براتون پارت میزاره 😈
پس بعد ووت یادت باشه نظرتو بگی و بری .....
.
.
تهیونگ بدن نحیف جیمین رو به خودش نزدیک کرد ...
توی سرمای زمستون نسبتا گرم بود ...
بوسه ای پشت گردنش گزاشت
عطر تنش و توی ریه کشید تا راحتر خوابش ببرهبا بیشتر فشرده شدن بدنش توی بغلش لبخندی زد
امگاش بغلشو حس کرده بود ..با فشاری که یهو باسنش به عضوش وارد کرد هیسی کشید و ابروهاش بالا پرید اما
با دیدن پاهای جمع شده توی شکمش تک خندی زد+ پس سردته هو داری با باسن هلوییت لهِم میکنی جیمینی ؟!
بی صدا لب زد و بوسه روی شونه لختش گزاشت...
اروم انگشتشو بین شکاف باسنش
برد و روی نقطه مورد علاقه و گرمش مکث کرد ..با شیطنت سر انگشتشو فشار داد ...با پرش یهویی بدنش با دست دیگش جلوی فرارشو گرفت ..
+ ششش ...بکهیون تازه خوابیده ..
پسرک با گیجی و خوابآلودگی سرشو سمتش برگردوند
_ آ آلفا..؟.... کی اومدی ؟+ نیم ساعتی میشه ....چرا لخت خوابیدی ؟؟!
پسرک سمتش چرخید و خودشو به بدنش فشرد
" اوم .گرمی ..."آلفا روی چشمای بستش بوسه ای گذاشت
" هانا کجاست ؟_ کوکی ...مواظبشه...
+ شیرم کوک بهش میده ؟
تهیونگ لبخند ریز روی لباشو شکار کرد و
عمیق غنچه سرخشو بوسید ...
بعد از این که مطمئن شد سایز لباش بیشتر شد ازش فاصله گرفتجیمین نق زد " بزار بخوابم ....الان بیدار میشن بچه هات ...
تهیونگ لاله گوششو بین لباش گرفت
و با چسبوند لباش به گوشش لب زد " بخواب فرشته ...اگر بیدار شدن خودم مواظبشونم ...جیمین با شیطنت گوشه چشماشو باز کرد
" شیرم خودت بهشون میدی ؟ ...ته چند ثانیه به چشمای زیبا و وحشیش نگاه کرد
امگاش از کوک طرفداری کرده بود ؟! ...چیزای جدید میدید ازش ..
پوزخندی زد ...
" شیر من فقط مال توعه ...جیمینم...با خیرگی به صورت سرخ شدش نگاه کرد
پسرک با طنازی خنده ای کرد و سرشو توی گردن خوش بوی الفاش فرو برد ..." هیسس ...خوابم میاد ..تهیونگ لبخندی بهش زد و دستشو نوازش وار روی کمر باریک و زیباش کشید " من که کاریت ندارم ...خودت نمیخوابی ...
با پیش رفتن انگشتای الفاش بین شکاف باسنش دوباره از خلسه خواب بیرون اومد ...
خواست بدون اهمیت دوباره بخوابه که با کارش بدنش از جاش پرید و ناله ریزشو درآورد...
YOU ARE READING
Coshay / نامیرا
Actionفصل 1 احساس تنهایی خیلی خوبه ولی نه وقتی ۱۶ سال طول بکشه بلاخره یه جایی کم میاری ، کنجکاوی قلقلکت میده و دلو میزنی ب دریا و ...فرار میکنی ... ولی همیشه قرار نیست نتیجه ی یک اشتباه بد باشه شاید بشه شروع ی زندگی دوستداشتنی و پر ماجرا و شاید عجیب...