ᕱ⑅ᕱₛ₂ 1

940 177 90
                                    

୨୧ my petalₛ₂ ୨୧
part 1

୨୧ my petalₛ₂ ୨୧part 1

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


●●●

2 years later
Tokyo / Japan

پشت در اتاق کنفرانس ایستاده بود.
با استرس سعی میکرد نفس‌های عمیقی بکشه و به سخنرانی مهمش فکر کنه. چشماش و بست و با تصور خرگوش زیباش جلوی چشماش ناخواسته لبخند زد.
چشم باز کرد و به حلقه ازدواجش خیره شد.
مثل شیئی مقدس اون و به لبهاش نزدیک کرد و با عشق بوسید.

_ دلم برات تنگ شده نیمه وجودم...

با ورود زنی به راهرو که به سمتش میومد ، روی حلقه اش و لمس کرد و به روبروش نگاه کرد.
زن با تعظیم رو بهش گفت

" آقای کیم ۱۵ دقیقه دیگه نوبت سخنرانی شماست ، آماده باشین"

متقابلا تعظیم کرد و با تایید، از زن تشکر کرد
_ بله خیلی ازتون ممنونم

با رفتن زن ، موبایلش و از جیب کتش درآورد.
با دیدن لبخند خرگوشش که پس زمینه گوشیش بود ، قربون صدقه اش رفت و سریعا تماسی باهاش برقرار کرد.
بعد شنیدن دو تا بوق ، صدای لطیف و پرانرژی پسرش تو گوشش پخش شد.

+سلام تهیونگی من!

دست روی قلبش گذاشت که هنوز هم بعد دوسال و اندی با شنیدن صدای پسر ،دیوونه وار تپش میگرفت.

_ سلام کلوچه عسلی من ، سلام قلب من
وای نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده خانومی!

با شوخی آخر حرفش و زد و خندید.

+ منم دلم خیلی برات تنگ شده .. یه بار دیگه به من بگی خانومی گوشی و قطع میکنم آقای کیم!

با خنده سری تکون داد

_باشه ببخشید عشقم ، حالت خوبه؟ کجایی بیبی؟

+ حالم خوبه الان پیش نونا توی کلینیکم‌.
یه بیماری جدید بین هایبریدها شایع شده ، سر نونا هم خیلی شلوغه منم دارم کمکش میکنم‌

با نگرانی اخم کرد
_ خرگوشم برات خطرناک نیست؟ ببینم ماسک زدی؟

+ نه نگران نباش ، ماسک هم زدم ولی نونا گفت که من واکسنش و زدم برای همین مریض نمیشم . خیلی دلم براشون میسوزه تهیونگی..

ᴍʏ ᴘᴇᴛᴀʟ | گلبرگ منWhere stories live. Discover now