ᕱ⑅ᕱₛ₂ 23

159 65 122
                                    

୨୧ my petalₛ₂ ୨୧part 23

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

୨୧ my petalₛ₂ ୨୧
part 23


●●●

با اضطراب پاهاش و روی زمین می‌کوبید و قلنج انگشتاش و می شکوند.

" جناب سروان؟ خواهش می‌کنم زودتر یه کاری بکنین..."

به سختی بغضش و کنترل کرد

" همسر من... شرایطش خطرناکه.. بارداره ..
ازتون خواهش میکنم.."

افسر پلیس با تایید سری تکون داد

" بخاطر همین موضوع نمیتونیم ریسک کنیم..
اگه ما بریزیم داخل شرکت و بگیریمش ، ممکنه اون قبلش متوجه بشه و بلایی سر همسرتون بیاره.
باید هوشمندانه عمل کنیم و حواسمون و جمع کنیم"

رو به دنیل کرد و پرسید

" شما می‌تونین کمک کنین ، اون هنوز نمیدونه که لو رفته و به شما اعتماد داره. شما می‌تونین وارد شرکتش بشین . ما باهاتون هماهنگ میکنیم تا زودتر بتونیم گروگان و نجات بدیم ، با ما همکاری می کنین؟ "

تهیونگ با التماس بهش نگاه می کرد که سری تکون داد

" هر کمکی از دستم بربیاد انجام میدم.."

با لبخند ازش تشکر کرد

" ممنونم.."

" خب آقای پارک باید خوب به نقشه ما گوش بدین و با ما هماهنگ باشین . باید خیلی حواسمون و جمع کنیم. نباید شک کنه تا بتونیم مخفیانه وارد شرکت بشیم "

اون میون ، هوسوک لیوان آبی دست رفیقش داد .

" بیا یکم آب بخور ، آروم باش..
من مطمئنم خرگوشی سالم برمیگرده پیشمون "

دستش و پس زد و از جاش بلند شد

" همین الان برید.. عملیات و شروع کنید.. خواهش می‌کنم.. 
من نگرانم...‌ اون عوضی هرکاری از دستش برمیاد "

" آروم باشین جناب. نمیتونیم بدون نقشه جلو بریم .
احتمال میدم به شما هم زنگ بزنه و ازتون بخواد که به اونجا برید. بعید میدونم هدفش تنها همسرتون باشه... رقیب و دشمن اصلیش شما هستین"

ᴍʏ ᴘᴇᴛᴀʟ | گلبرگ منWhere stories live. Discover now