قسمت یازدهم: «تمایل»
موری درحال بستن ربان روی موهام بود که صدای آیری از پشت در بلند شد.
ـ سرورم بانو کیمی اینجا هستننگاه متعجبی به در انداختم و گفتم
+ بگو بیاد داخلبا ورود کیمی، کار موری هم تموم شد. دستی به موهای تمیز و صافم کشیدم و گفتم
+ چیزی شده بانو کیمی؟= سرورم.. ملکه من رو اینجا فرستادن تا برنامهی ولیعهد رو بهتون بگم
از گوشهی چشم به زن نگاهی انداختم.
+ چه برنامهای؟= ملکه عرض کردن در این باره با شما صحبت کردن. فقط به من امر کردن که دربارهی برنامهی امروز ولیعهد بهتون اطلاع بدم
هوفی کشیدم و زیرلب زمزمه کردم.
+ انگار ایشون جدی جدی قصد دارن حرفشون رو عملی کنن
رو به کیمی با صدای بلندتری گفتم
+ خیلی خب.. حرفت رو بزندقایقی بعد، درحالی که با آیری همراه بودم، سمت محل تمرین قصر قدم میزدیم چون طبق برنامهی شاهزاده، این ساعت مشغول تمرین شمشیرزنی بودن..
کاش خیلی اتفاقی!! یکی از همون شمشیرها داخل یکجای خودش فرو میرفت!
دخترک همراهم، قدم تند کرد و خودش رو کنارم رسوند و با لحن شادابش گفت
ـ میگم سرورم..+ هوم؟
ـ قصد دارید به شاهزاده نزدیک بشید؟پوزخندی زدم.
+ آرهـ وااای جدی؟؟
ذوق دخترک از لحنش هم مشخص بود.پوزخندم پررنگ تر شد.
+ آره جدی.. میخوام خیلی بهش نزدیک بشم.با رسیدن به محل تمرین زیرلب زمزمه کردم
+ اونقدر نزدیک که با یک ضربه، تضمین بچه دار شدنش رو به خطر بندازم!نگاه جستجوگرم پی اون مرد جدی و بینزاکت گشت و با دیدنش در راس میدان مبارزه از حرکت باز ایستادم.
درحالی که حرکات سریع و قدرتمندش رو حین مبارزه با حریف تمرینی اش زیرنظر گرفته بودم زیرلب زمزمه کردم.
+ جدا ملکه چه توقعی از من داره؟آیری با کنجکاوی سرش رو کنار سرم آورد و گفت
ـ اووو شاهزاده جدا ماهر هستن ها..نگاهم به طرزی که ولیعهد مشغول شمشیرزنی بود افتاد و ناچار گفتم
+ آره.. بد نیست.چند ثانیهای بیشتر نگاهش کردم و بعد برگشتم
+ خب بسه دیگه بریمآیری با چشمهای گرد شده گفت
ـ بریم؟ کجا بریم؟+ ملکه گفت شاهزاده رو ببینم که دیدم. حالا هم بریم نمیخوام بقیه روزمو اینطور بگذرونم
آیری سعی کرد با ملایمت از تصمیمم جلوگیری کنه.
ـ نه دیگه سرورم ببینید شما باید برید خدمت ولیعهد یک خودی نشون بدین..
YOU ARE READING
Wisteria
Fanfiction𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐌𝐢𝐧𝐬𝐮𝐧𝐠 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐇𝐢𝐬𝐭𝐨𝐫𝐢𝐜𝐚𝐥, 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐑𝐨𝐲𝐚𝐥, 𝐀𝐧𝐠𝐞𝐬𝐭, 𝐄𝐧𝐞𝐦𝐢𝐞𝐬 𝐭𝐨 𝐥𝐨𝐯𝐞𝐫𝐬, 𝐌𝐲𝐬𝐭𝐞𝐫𝐢𝐨𝐮𝐬، 𝐒𝐦𝐮𝐭، 𝐒𝐥𝐨𝐰 𝐛𝐮𝐫𝐧 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝐓𝐡𝐞 𝐎𝐜𝐞𝐚𝐧 جیسونگ بیست و یک سال توپی ا...