Part 16

529 205 151
                                    


چشماش و باز کرد و با دیدن بتای موطلایی با چهره ای اشنا نفس عمیقی کشید و نگاهی به دور و برش کرد.

+این..اینجا کجاست؟

پسر لبخندی زد و به تهیونگ کمک کرد تا بشینه...

:اتاقته...ما توی خونتیم تهیونگ...

نفس عمیقی کشید.

:حالت خوبه؟چیزی یادت میاد؟تقریبا یک روز کامل خواب بودی!

تهیونگ با دستش کمی چشماش و مالوند و سعی میکرد مدام نفس های عمیقی بکشه!میترسید دوباره اکسیژن کم بیاره...اصلا اون حس خفگی رو دوست نداشت!

با یاداوری اتفاقات اخیر چشماش درشت شد و با دستش پتو ی توی دستش و فشرد!

+ا..اون الفا...چی...

:اقای جئون ازش شکایت کرده....باید جریمه بشه...استفاده از رایحه روی افراد ضعیف تر و کوچیک تر و یا حتی امگا جرم محسوب میشه!

تهیونگ متوجه شد دهنش خیلی خشکه و با دیدن پارچ اب بهش اشاره کرد و پسر فورا از جاش بلند شد!

:الان بهت اب میدم!متاسفم فراموش کردم!

پسر لیوان اب و به امگا داد و وقتی مطمئن شد سیراب شده دوباره سر جاش نشست.

تهیونگ لیوان و کنار گذاشت و با شنیدن صدای در  ترسیده نگاهش و بالا اورد و به در داد.

در باز شد و رایحه ی الفا اتاق و پر کرد اما اون رایحه امگا و اروم میکرد!

جونگکوک با استایلی متفاوت بین در ایستاده بود و با دیدن امگا ابروهاش بالا پریدن!

_بیدار شد؟چرا خبر ندادی بهم؟

جونگکوک گفت و سوییشرتش و از تنش دراورد و سمت تهیونگ رفت و پسر بتا هم از جاش بلند شد و از اتاق بیرون رفت!

تهیونگ پتو و توی دستش فشرده بود و به گوشه ای از اتاق خیره شده بود و صدای نفس های عمیق و تندش  باعث نگرانی الفا بود!

به امگاش نزدیک شد و مچش و توی دستش گرفت!

_تهیونگ حالت خوبه؟ببین الان تو خونه ای!تو تختمونی و روی سمت من خوابیدی!هیچ کس بهت اسیب نمیرسونه!

با دستش کمی رو تخت ضربه زد تا حواس امگا و پرت کنه. تهیونگ و هیچ وقت اون شکلی ندیده بود.

+من جام...امنه؟

تهیونگ با صدای خیلی اروم پرسید و با حس اغوش گرم الفا به اشکاش اجازه باریدن داد.

جونگکوک نفس عمیقی کشید و با حس خیسی ای روی تیشرتش متوجه اشک های امگا شد و دستش و به ارومی روی کمر امگا بالا و پایین کرد.

_ تو پیش منی....

با شنیدن این حرف از جانب الفا اون هم دستاش و دور کمر الفا پیچید و عطرش و وارد بینیش کرد.

Strawberry farm||Kookvحيث تعيش القصص. اكتشف الآن