جین:تهیونگشی گوشیت داره زنگ میخوره
تهیونگ همونطور که دستکش ظرف شویی رو درمیاورد به سمت گوشیش رفت و از روی میز برداشت و بعد از وصل کردن به گوشش نزدیک کرد
_او جونگکوکی
باشه باشه فعلا
گوشی رو قطع کرد و سرشو بالا گرفت که دید هشتا چشم دارن نگاش میکنن
جیهوپ با یه حالت متعجب پرسید
- جونگکوکی؟؟
تهیونگ چشم چرخوند و گفت:
- هیونگ گیر نده
جین پرسید
_ چی گفت حالا
+گفت نزدیکن
در ثانیه همشون سریع و هول شده سمت در سالن رفتن جز نامجون
+نامجونشی تو نمیری؟
نامجون بعد خنده کوتاهی گفت:
_ بهتره من برم جایی رو آماده کنم برا جیمین
+ اوه یادم نبود
هردو به سمت سالن رفتن که نامجون گفت
_من میرم بالا بالشت و پتو بیارم
به سمت راه پله ها رفت که یوکی با سرعت نور از پله ها پایین اومد و به سمت تهیونگ رفت
_ ته ته بنظرت کودوم رو جیمین دوست داره
تهیونگ و نامجون شوکه شده بودن و با خنده نگاه به دوتا دسته گل تو دستای یوکی کردن
یه دسته گل رز آبی و یه دسته گل ارکیده بنفش
نامجون پرسید
_ هی وروجک اینارو کی گرفتی؟
° از آقای لی خاستم بگیره
+خب از من میخایی انتخاب کنم؟
° جیمین کودوم رو دوست داره؟گفتم شاید تو بهتر بدونی
+جیمین آبی دوست داره ، بنظرم رز آبی گذینه بهتریه
ارکیده های بنفش رو روی میز آشپزخونه گذاشت و با رز های آبی تو دستاش به سمت جیهوپ و جین که روبهرو در سالن مشغول صحبت بودن رفت
.
.
به در عمارت رسیدن و نگهبان در رو باز کرد و پشت در سالن ماشین توقف کرد
جونگکوک از ماشین پیاده شد
یونگی به سمت جیمین خم شد و گفت
_آماده ایی؟؟
جیمین همونطور که با چشمای درشت شده تو چشمای یونگی خیره بود و برای بار دوم امروز لپاش گل مینداخت گفت
_میتونی کمکم کنی روی پایی که سالمه بلند بشم؟؟
یونگی در یک لحظه حالت چهرش پوکر شد گفت
_باشه
با کمک یونگی بلند شد و روی پای سالمش ایستاد
ایستاده بود و به این فکر میکرد چطوری قدم بر داره که دوباره درثانیه خودش رو روی هوا دید
_کافیه جیمین بهتره خجالت رو بزاری کنار
الانم گردن منو محکم بگیر نیوفتی
[لازمه بگم که دوباره لپاش گل انداخت؟؟]
[یونگی هرچی خجالت تو بچم بود امروز کشید بیرون]
سفیدی صورتش در کنار لپای قرمز شدش ترکیب قشنگی بود که لبخند رو لب یونگی آورد
به سمت در سالن که جونگکوک باز گذاشته بود رفتن و وارد سالن شدن
خب هیچ کودوم انتظار اینو نداشتن ...
صدای صحبت و خنده یکهو قطع شد و همه چشم ها سمت جیمین و یونگی بود
حتی یوکی با چشمای سیاهش که الان درشت شده بود
جیهوپ لبخند روی لبش محو شد و خیره شده بود
جین و تهیونگ برعکس جیهوپ لبخند روی لبشون کشیده تر شده بود
جونگکوک و نامجون هم بهم نگاه کردن و از چشمای هم خوندن که باید جو رو عوض کنن
نامجون با خوشحالی گف
_خوش اومدی جیمین
و به کاناپه که برای جیمین آماده کرده بود اشاره کرد و گفت
_یونگی میتونی جیمین رو فعلا بزاری روی کاناپه
YOU ARE READING
Love Is here ☆○•° عشق اینجاست
FanfictionLove is here ○|● شوگا:اگه به آرزوی روز تولد باور داری، آرزو کن. جیمین:باور دارم وقتی الان آرزوی پارسالم رو به روم ایستاده. داستان پسری بی پناه که پناه شوگا میشه اما با یه تصادف همچی از اول شروع میشه با این تفاوت که شوگا مکان امن موچی میشه°•○ کاپل:ی...
