Part 18 [kookv]

52 4 6
                                        

-اوه اومدی؟
+داشتی با تلفن حرف میزدی؟
-اره جیمین بود
+تو نمیخاستی دوش بگیری؟؟
-نه به هرحال فردا صبح میرم خونه
+نمیدونم چرا انقدر اسرار داشتی بری خونه
-آخه هیونگم ممکنه نگران بشه

جونگکوک همونطور که موهاش رو خشک میکرد گفت
+اوهوم، رفتار هوبی هیونگ نسبت به تو و جیمین شبیه به پدرهاس
-هیونگ آدم محتاطیه، همیشه خدا زنگ میزنه (کجای؟ چرا اونجا؟ با کی؟)
+این نشون میده برای شما ارزش زیادی قائله
کمکم میکنی؟
-چی؟

جونگکوک حوله روی موهاش رو سمت تهیونگ گرفت
+موهام رو خشک کنی؟
تهیونگ:...
+اوکی ولش کن باموی خیس می‌خوابم

خودش رو روی تخت انداخت..
-هی سرما میخوری
+مهم نیس، حوصله ندارم خشک کنم
-پاشو من کمکت میکنم

جونگکوک ابروهاش رو بالا داد
+همم؟؟الان نگرانم شدی؟
-خب دلم نمیخاد بعدا منم مریض کنی
+یعنی میگی قراره بازم کمکم کنی و نقش پارتنرمو بازی کنی؟

تهیونگ حوله رو برداشت و روی تخت اومد و پشت جونگکوک نشست
شروع به خشک کردن کرد
-خب انتخابی بود که کردم، باید پای حرفم بمونم
+یه سوال
-چیه؟
+از حرفایی که عصر زدم چقدرش رو یادته؟؟
-اینکه گیر افتادی و میخایی کمکت کنم
+همین؟
تهیونگ حرکت دستش ایستاد
تازه یادش اومد
خب اونموقع توی شوک بود
اما الان..
-ف..فقط همین بود دیگه
جونگکوک خنده ایی کوتاه کرد
دست روی سرش برد و دست تهیونگ رو گرفت
برگشت سمت تهیونگ
+فقط؟؟
چیز دیگه ایی یادت نیست؟

تهیونگ ضربان قلبش بالا گرفت
و با تکون دادن سرش به راست و چپ گفت
_نه
+پس لازمه یاد آوری کنم
تهیونگ ثابت مونده بود
چشماش کمی درشت شده بود
[نه نه نگو]
[توضیح نده]
[باید چیکار کنم؟]

+دوشنبه هفته قبل رفتیم بار
با یه ودکا دستت اومدی سمتم

جونگکوک همونطور که صحبت می‌کرد آروم سمت تهیونگ می رفت

+نشستی تو بغلم، دستاتو انداختی دور گردنم
میدونی به چی فکر میکردم؟؟

تهیونگ: سکوت*

+چهارشنبه رفتیم خونه نیک پارتی تولد
منو کشوندی وسط باهام برقصی
خودتو انداختی بغلم، دستامو دور کمرت گرفتی
خودتو تکون میدادی
میدونی به چی فکر میکردم؟

بازم سکوت تهیونگ

+شنبه اومدم دانشگاه دنبالت
دویدی سمت، بغلم کردی
اینجای گونمو بوسیدی

با دست نشون داد

+گفتی هم دانشگاهیت فیلیکسو میشناسه و داره مارو میبینه
میدونی من به چی فکر کردم؟

این دفعه تهیونگ جواب داد
-چ..چی؟

الان دیگه کمر تهیونگ روی تخت فرود اومد
و دقیقا جونگکوک دست هاش دو طرف تهیونگ بود
خم شده بود
صورتاشون مقابل هم بود

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 29 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Love Is here ☆○•° عشق اینجاستWhere stories live. Discover now