#part_256

160 21 0
                                    

عزیزان پارت گذاری رمانا تو تلگرام چند ماه جلوتره🍷🫶
این لینکو تو تلگرام پیس کنید و جوین شید
لینک همه رمانام داخلش هست🥂🦪

@rosenovelsss

#MY_LITTLE_ANGEL

🔥🔥🔥🔥🔥🔥

درضمن خودش گفت هر وقت ازم سیر شه میزاره برم.....

ینی نمی خواد واسه همیشه کنارش باشم.....

یروز ازم خسته میشه و می فرستتم برم.....

اینا حرفای خودشن نه من.....
نمیدونم چرا باید به هرکی از راه میرسه اینو توضیح بدم.....

یجور می کنید انگار من سایروسو گول زدم به زور اومدم موندم پیشش که با احساساتش بازی کنم.....

خوبه دیدید چجوری اوردم اینجا....‌‌

ریکاردو : من ندیدم....
چشماشو چرخوند و وایساد

: بقیه شو خودت برو دیگه باید برگردم سایروس منتظرمه......

ریکاردو اروم سرشو تکون داد

: اخلاق خوبم فقط واسه امشب بود....

از فردا همه چیز مثل قبل میشه یادت نره.....‌

برایان با خنده ازش دور شد : یادم می مونه.....

داخل رفت با سرعت از پله ها بالا رفت و خودشو تو اتاق انداخت.....

سایروس رو تخت نشسته بود و از سیگار برگش کام می گرفت : نیستش....

_ چی؟!؟
: کادوم....

برایان با استرس دستاشو بهم گره زد

: اها چرا هست.... اونجاست میارمش واست....
فقط باید یه قولی بدی.....

سایروس بلند شد کنار پنجره وایساد بازش کرد تا دود سیگار برایانو اذیت نکنه.....

_ قول؟!؟!؟
: اره نباید.... نباید بهم بخندی.... باش؟!؟؟! 

سایروس یا اخم بهش خیره شد : بجنب....

با استرس چرخید و داخل حموم رفت....

خیره به لباس قرمز دستاشو مشت کرد

: چیزی نیست برایان فقط قراره خوش بگذرونی....

میدونم خنده دار به نظر میرسه ولی بهش فک نکن.....

مهم نیست اون چی فکر می کنه
تو فقط می خوای امشب خوش بگذرونی باش؟!؟!؟

امشب کریسمسه خیلیا از این لباسا می پوشن چیز عجیبی نیست....

با بدبختی لباس پشمی قرمز رنگو پوشید

🔥🔥🔥🔥🔥🔥

⚔️🔞 2 MY LITTLE ANGEL🔞⚔️Where stories live. Discover now