- فاااک کیم سوکجین تو چرا درمورد این ماجراها تاحالا چیزی به من نگفته بودی؟!
تهیونگ با عصبانیت و صدای بلند گفت و باعث شد نیشگون محکمی از جیمین دریافت کنه تا صداش رو پایین بیاره تا بچه هارو که تازه به خواب رفته بودن رو بیدار کنه.
جین شرمنده لب زد: متاسفم... من دوست نداشتم اون ماجراهایی که برام دردناک بود رو دوباره مرور کنم...
نامجون دستش رو پشت کمر امگا کشید تا بتونه بغضی که ناگهان تو گلوی امگا شکل گرفته بود رو از بین ببره...
یونگی برش سیبی سمت هوسوک گرفت و همزمان لب زد: خب... چرا پدرت همچین کارایی رو کرد نامجون شی؟!
نامجون پلکی زد و با تردید گفت: خب.. راستش خودمم درست نمیدونم ولی اینطور که از دستایاراش شنیده بودم قصد داشته تا من با یکی از دخترای شریکش ازدواج کنم که اونم جفتش رو پیدا کرد و کنسل شد همه چی.
جیمین از خوشحالی دستاش رو بهم کوبید و لب زد: یعنی الان دیگه مخالفتی با جین نداره... این خیلی خوبه... سوکجین هم بالاخره بعد از مدت ها سختی آلفاش رو پیدا کرده... الان میتونید کنار هم به خوبی زندگی کنید... خیلییی براتون خوشحالمممم...
هوسوک لبخندی به خجالت اون زوج کیوت زد و دست یونگی که روی پاش بود رو گرفت و سرش رو روی شونه ی آلفا گذاشت.
یونگی لبخند محوی به کار امگا زد و بیشتر دست امگا رو فشرد و بوسه ای به موهای امگا زد.
بوگوم سر و صدایی کرد و نالید: این انصاف نیستتت الان همتون پیش عشقتون هستید فقط ما سه تا اینجا سینگل افتادیم...
تهیونگ پس گردنی به بوگوم مست زد و لب زد: پاشو برو پیش امگات کسی جلوت رو نگرفته.... انقدر مست کردی نمیتونی دوقدم راه بری.... مجبورم خودم برسونمت تا خونه ات...
سه چی با لکنت لب زد: نهههه.... ماا... مست نیستیم... شماها مستید... ما میریم شهربازیییی...
تهیونگ با تاسف سری تکون داد و لب زد: کارم دوبرابر شد... باید این دوتا احمق رو برسونم خونشون...
سئونگ گفت : نه تهیونگ شی... لازم نیست... شما آدرس رو به من بدید من میرسونمشون...
تهیونگ که انگار از خوشحالی بال درآورده بود به سرعت قبول کرد و بعد از مدتی اون سه تا بعد از بدرقه ی تهیونگ و جیمین رفتند.
هوسوک خسته پلک هاش رو روی هم گذاشت و زیر لب کنار گوش یونگی لب زد: میشه ماهم بریم... کمرم درد گرفته... بدنم خشک شده از بس تکون نخوردم..
یونگی به سرعت تکونی خورد و لب زد: چی.. درد داری؟! میخوای بریم بیمارستان...؟!
جیمین با نگرانی کنار هوسوک قرار گرفت و لب زد: هی هوسوک... خوبی؟! درد داری؟.
YOU ARE READING
🔞🖤𝕌𝕟𝕨𝕒𝕟𝕥𝕖𝕕 𝕞𝕒𝕣𝕣𝕚𝕒𝕘𝕖❤🔞
Randomنام:❤𝕌𝕟𝕨𝕒𝕟𝕥𝕖𝕕 𝕞𝕒𝕣𝕣𝕚𝕒𝕘𝕖🖤 کاپل اصلی: ویمین.سپ. کاپل فرعی: نامجین تعداد پارت: 36 وضعیت: تکمیل. 🔞💦بیشتر پارت های این فیک دارای اسمات هست... پس اگر از اسمات خوشتون نمیاد، نخونید..🔞💦 داستان در مورد یک ازدواج اجباری است... ازدواجی که...
