Part 15:

105 9 0
                                    


صبح با نور افتابي كه به چشام ميخورد بيدار شدم خودمو يكم كش و قوس دادم و بلند شدم نشستم ولي اين تخت و اتاق من نيست 😳 ولي اتاق قشنگي بود كاغذ ديواري اتاق كرم بود كه از وسطش يه خط مشكي ميگذشت كه با كمد و تخت و روتختي كه مشكي بودن خيلي خوب شده بود .... اصلا من چرا دارم به ديزاين اتاق فكر ميكنم الان اينجا اتاق كيه ؟؟؟
يكم دوروبرمو نگاه كردم و متوجه يه قاب عكس شدم با ديدنش خندم گرفت يه پسر بچه با چشاي سبز كه لباس زير سفيد زنونه پوشيده بود و ميخنديد.
تصميم گرفتم از اتاق رفتم بيرون و با هري رو به رو شدم !
* فلش بك د.ا.د هري *
فلورا پاشو دم خونتونيم ! فلوراااا ! - اهههه ولم كن آزار داريا !!
رفتم خونه خودم بازم بيدار نشد مثه خرس گرفته خوابيده بغلش كردم گبردمش تو خونه گذاشتمش رو تخت جاي منم تنگ كرد لباسامو عوض كردم خوابيدم اين چرا اينجوري الان ميفتم پايين برگشتم هولش دادم اونور يه دفعه ديدم اومد بغلم كرد خله اين اصن به خدا !!!!!!
* پايان فلش بك د.ا.د فلورا *
بهش گفتم - من اينجا چي كار ميكنم ؟
ديدم رفت تو فكر بعدم زد زير خنده اين چرا اينجوري ميكنه ديوونه گفتم - چرا داريييي ميخندي ؟  به خنديدنش ادامه داد و گفت - تو مثله خرس قطبي خوابيده بودي ! جاي منم تنگ كردي ! راستي تو خلي ؟ چرا اونجوري ميخوابي ؟؟؟؟؟ - چييييييييييي؟ من چرا بايد پيش تو بخوابم اصلا منو چرا خونه خودم نبوردي ؟ - بردم ولي بيدار نميشدي ميخواستي بخوابي ! منم اوردمت اينجا ! - خودت ميمردي رو مبل ميخوابيدي ؟ - جاي تشكرت كه تخت نازنينمو در اختيارت گذاشتم ؟ - صبر كن ببينم تو الان بيداري ! و زودتر از من بيدار شدي امكان ندارههههههه من ديرتر از تو بيدار شم ساعتتتتتتتت چندههههههههه؟؟؟؟؟؟؟ - امممممم دقيقا ١:٤٧ دقيقه 😊. - چييييييييييي؟؟؟؟؟ چرااا بيدارم نكردي ؟؟؟؟ اصلا خودت چرا نرفتي ؟؟؟؟؟؟ - ول كن مدرسرو بابا بيا بريم صبحونه بخور ! - نميشههههه امرووووززز امتحان فيزيك داشتيم ميدوني چقد خوندممممم كه به لطف شما به فنا رفت اون همه تلاشم !!!!! ولي هنوز وقت هست برا درساي ديگه من رفتم . - باشه برو باي مواظب باش فقط .
اصلا اينجا كجاس ؟ - هرييييي! من چه جوري برم مدرسه ؟ - هيچ راهي نداره ! 😊 كه بهت بگم ! - چرا اونوقت ميخوام بفهمي كه اگه مدرسه نري ميتونه چه قد بهت خوش بگذره . ا

پوف كشيدم و گفتم-حموم كجاست؟؟؟ - حموم تو اتاق من هست !           داشتم ميرفتم بالا كه گفت - صبر كن به قول بعضيا اون حموم شخصي منه تو بايد از حموم مهمون استفاده كني ! 
چشم قره رفتم و رفتم به سمت حموم مهمان !
يه دوش ٣٠ دقيقه اي گرفتم و با حوله اومدم بيرون  ديدم هري نشسته رو صندلي و لباس زير من دستشه ! با داد گفتم - اونو بزار كنار و برو بيرون !! با لبخند گفت - باشه و رفت بيرون درو هنوز كامل نبسته بود كه گفت - راستي ! لباس زيرت بإحاله !        بعد سريع رفت بيرون انگار ميدونست اگه ميموند چه بلايي سرش ميومد!

The First Look (Persian H.S)Where stories live. Discover now