Part 10

169 25 2
                                    


شب هري رو مبل خوابيد منم رفتم تو اتاقمو درو قفل كردمو خوابيدم.
صبح با صداي أين ساعت لعنتي رو مخ بيدار شدم. پوووووفففففف يه هفته مزخرف درسي ديگه شروع شد. پتو رو دادم كنار و دستم با يه جسمي برخورد كرد برگشتم و با صحنه اي كه ديدم يه جيغ زدم و از رو تخت افتادم پايين. هري - چته اول صبح داد ميزني اخه ؟؟؟؟ مگه جن ديدي ؟؟؟ - يه چيز بدتر ديدم ! - چي ديدي؟؟ 😊 - تورو ديدم ! -مگه من چمه به أين جذابي !!! - اصلا تو ، توي تخت من چي كار ميكني؟ - خو كمرم درد گرفت رو اون مبله - راستي مگه من درو قفل نكرده بودم ؟ -چرا ولي بازش كردم - با چي ؟؟؟ - قاشق خيلي اسونه اگه بخواي بهت ياد ميدم. - نخير لازم نكرده الان فقط از رو تخت من بلند شووووو . - من خوابم مياد .- به من چه كه تو خوابت مياد بايد بريم كالج - خب بريم تازه ساعت ٧:٣٠ - و ما بايد ٧:٣٠ مدرسه باشيم . - باشه بابا اصلا خوابو از سرم پروندي .
هري از روي تخت بلند شد و رفت سمت دستشويي من داد زدم - هييييي اون مالهههه مننننه برو پايين دستشويي مهمان 😡 - باشه تو فقط هرس نخور . -😡😡😡.
من مسواك زدم و يه دوش گرفتم و رفتم پايين و به هري گفتم - تو همينجوري ميخواي لخت بموني ؟ - مگه لختم ؟؟؟! -نههههه اصصللااا لباساتو نديدم ... ميشه لباساتو بپوشي من اينجوري راحت نميتونم صبحونمو بخورم ! - خو ب من چه !!!؟ - اصلا نپوش همينطوريم بيا مدرسه - فكر كنم درست گفتي من يونيفرمم رو سر رَآه بايد از خونه بردارم -چييييييييي؟؟؟؟؟ بدوووووو لططفاااا من دوست ندارم دير برسم . - باشه !!!! راستي شما موز ندارين ؟ -فكر كنم همشو ديشب نوش جان كردين !!! -پس پاشو بريم سر رَآه بايد موزم بگيريم .
با هري از خونه رفتيم بيرون و من گفتم -من با اتوبوس ميرم توام هر وقت دلت خواست بيا مدرسه !!!! - نميشه سوار سو .-نميشم.
تا ايستگاه اتوبوس با مشين دنبالم اومد اتوبوس اومد خواستم سوار شم كه هري با ماشين اومد جلوم و اتوبوس رفت . من ---> 😤😤😤
هري - خب ديگه مجبوري بياي .   
سوار شدم و ساعت ٩ رسيديم به مدرسه انقد كه أين به خودش ميرسه من نميرسم پسره مغرور از خود راضي .
زنگ اول كه فيزيك بود رو نرفتيم البته خوشالم چون از فيزيك متنفرم .
زنگ دوم زيست داشتيم و وقتي اقاي وارنر اسم من و هري رو خوند كه كارمون رو تحويل بديم ما فقط به صورت پوكر فيس (😐) به هم و اقاي وارنر نگاه كرديم .
كلا روز مزخرفي بود راشل كه شيميش خوبه ١٤ گرفت و منم با عرض پوزش 12 گرفتم .
و فقط فكر كنم زنگ ورزش و حال كرديم چون خانم اسميت نيومده بود ولي به جاش اقاي بكهام مربي تيم بسكتبال مدرسه اومده بود.
خلاصه كلا خيلي روز مزخرفي بود تا اينكه بالاخره صداي دلنشين زنگ تعطيلي رو شنيدم .
"End of part 10"

The First Look (Persian H.S)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora