part 5

120 16 6
                                    

داستان از نگاه جیم:

جی جی داد زد و دوید،اون اصلا حواسش به خیابون نیست،دلم نمی خواد آسیب ببیننه،اون دختر خیلی خوبیه،ولی من از اولم فقط به خاطر این

که به کریستینا نزدیک تر شم با اون بودم،می دونم حقش نیست ولی خب،چی کار می تونم بکنم؟!

"اگه اون بلایی سر خودش بیاره چی؟!"
کریستینا تو بغلم با هق هق گفت،هر چی نباشه دوستشه.

"نگران نباش،اون باهوش تر از این حرفاست"

با این که خودمم به حرفم اعتقاد نداشتم ولی ترجیح دادم اینو بگم تا کریستینا بهتر شه.

داستان از نگاه کریستینا:

اگه یه وقت یه بلایی سره خودش بیاره چی؟من اون وقت تا آخر عمر باید با عذاب وجدان بخوابم،خدا،اون قرار نبود این صحنه رو ببینه،ما قرار

بود بعدا آروم آروم بهش بگیم نه ان که اون ما رو ببینه داریم همو می بوسیم،نمیدونم ،این از جی جی،حالا دوست پسرم اگه بفهمه چی کار

می کنه؟البته اون پسری که من می شناسم عمرا عکس العملی نشون بده.

داستان از نگاه جی جی:

فقط می دویدم،همه چی تا بود،نمی فهمیدم کجام،اصلا مهم نبود،ماشینا بوق می زدن،عابرا نگام می کردن،مهم نبود که چقدر دیوانه به نظر میرسم.

نمی دونم چی شد فقط یه صدای بوق بلند...........
_____________________
In ghesmat kutah bud,nazaretun chie?
Gigi:(

New love?!Where stories live. Discover now