part 13

84 15 7
                                    

داستان از نگاه جی جی :

فکر کنم جاستین راست می گه،من حداقل امشب باید اینجا باشم،فیلم تموم شده،و جاستین الان داره با گوشیش ور میره

"جاستین،می شه یه خواهش کنم ازت؟"

سرشو برگردوند و یه لبخند رو لبش بود

"البته عزیزم،یعنی جی جی،یعنی جی جی دیگه..."

خندم گرفته بود،مثل این که اصلا حواسش نبود چی می گه

"خودتو اذیت نکن..می گم من که الان اینجام میشه باهم یه عکس بگیریم؟"

"البته که می شه،فقط یه لحظه صبر کن.....من آمادم"

جاستین اومد کنارم نشست،اون خیلی معمولی ژست گرفت و لبخند می زد،ولی من..

داستان از نگاه جاستین :

من یه لبخند معمولی زدم ولی همین که به قیافش نگاه کردم زبونشو درآورده و چشاشو چپ کرده،خیلی خنده دار شده بود،منم زدم زیر خنده

"چرا می خندی؟!داریم عکس می گیریمااا!:/"

"ببخشید،الان حاضرم "

منم مثل خودش ژست گرفتم و اون بلاخره عکسشو گرفت،اون عکس خیلی خنده دار بود

"می خوای با اون عکس چی کار کنی؟"

"گذاشتمش تو اینستاگرام،فیس بوک و توییترمو..."

"اوه مای گاد!چطوری تو این مدت کم گذاشتیش؟!"

"خب دیگه ما اینیم دیگه!"

خب من الان دلم می خواد عکسرو ببینم

رفتم دیدم اکسر فنا گذاشتن این عکسو

"بلاخره پیداش کردم!"

"چیو؟؟"

"ها....هیچی هیچی"

فکر کنم بلند گفتم،لعنتی!

واو چه عکس خوبی شده،لایک کردم و کامنت گذاشتم:

"ها ها ها.....بدجنس❤❤❤"

اون برگشت و منو نگاه کرد

"دنبال این می گشتی؟"

"من؟!نهههه.."

"من بدجنسم؟:("

"آره خیلیx)"

یه چش قره رفت و بعد زد زیر خنده

منیجمنت الان یه مسیج داد که باید منو سریع ببینن

"فکر کنم من باید برم...برمی گردم...فعلاً "

"باشه...اممم...خدافظ"

قبل ار این که از خونه برم بیرن فالوش کردم

رسیدم به محل قرار

"بیبر کارت خوب بود!!!!همچین سلنام کردی گفتیم دیگه نمی تونی با کسی باشی!"

"اممم...مرسی"

"بیبر،کارت خوب بود،تو فقط باید تو عموم چند بار باهاش دیده شی،مخصوصاً یه مهمونی،و چند بارم تو خیابون باید ببوسیش حداکثر سه ماه می تونی طولش بدی و حداقل یک ماه...مواظب باش عاشق نشی چون می دونی مجبوری ولش کنی و با سلنا باشی،می دونی که بودن با سلنا همه جوره به نفعته،فهمیدی؟!"

"بله اقا"

من خیلی سریع اومدم بیرون

چرا تمام زندگیم باید اونا تصمیم بگیرن؟نمی گم من یه روزه عاشق جی جی شدم،ولی خب یه جورایی قراره باهاش بازی کنم،اون سختی های زیادی کشیده و من نمی خوام ناراحتش کنم

تقریبا دو ساعته تو راهم ،ترافیک خیلی زیاده

داستان از نگاه جی جی :

الان تقریبا یه ساعته که جاستین رفته،منم حوصلم سر رفته،پس تصمیم گرفتم برای خودم خونه ببینم،چون من قرار نیست دیگه با کریستینا زندگی کنم

تقریبا خیلی جاها رو گشتم ولی هیچی پیدا نمی کنم

یا مبله نیستن،یا زیادی واسه ی من بزرگن و یا از دانشگاه خیلی دورن

فقط یه انتخاب برام می مونه اونم خواب گاهه

از نظر مالی مشکلی ندارم چون تنها خوبیه مامانم اینا اینه که همیشه هر چقدر پول می خواستم بم دادن

دیگه خسته شدم و الان خیلی وقته جاستین رفته

منم یواش یواش خوابم برد....

داستان از نگاه جاستین :

رسیدم بلاخره

جی جی رو مبل خوابش برده بود

"آقا اومدین؟"

"هیشش اون خوابیده،آره ماریلا من اومدم"

رفتم گوشی جی جی رو برداشتم از تو دستش،گوشیش روشن بود پس یه میس کال انداختم رو گوشیم و شمارشو سیو کردم
پتو رو کشیدم روش و پیشونیشو بوس کردم

اون خیلی خوبه..اون خیلی آروم خوابیده

من آروم ازش دور شدم و رفتم تو اتاقم

یه نخ سیگار کشیدم تا فراموش کنم و بعد آروم خوابم برد...
________________________
Dg drm zud zud ap mikonm,pas vote konin dg
Bazdida kame,lotfan dastano share konin❤

New love?!Où les histoires vivent. Découvrez maintenant