part 27

110 14 32
                                    

داستان از نگاه جاستین:

جی جی سرشو پایین انداخته بود و حرف نمی زد.
آروم سرشو آوردم بالا و به چشم هاش خیره شدم.

"آدم نباید به عشقش دروغ بگه عزیزم"

روشو اون ور کرد و دویید سمت بالکن و منم دنبالش رفتم.
صدای هق هقش باعث شد قلبم بشکنه.

رفتم آروم پشتش،زدم آروم روی شونش
"تو خوبی؟!"

برگشت سمت من،چشماش قرمز شده بود و پف کرده بود،اون حتی الانم جذابه،من باید ببوسمش.

"به من می خوره حالم خوب باشه؟؟..."

اون بلندتر گریه کرد.

"آروم باش عزیزم،آروم باش،من منظوری نداشتم"
تو بالکن دوتا صندلی بود.نشیتم رو یکی و جی جی رو نشوندم رو پام.

"حالا برام بگو چی شده؟..بی گریه ها!"
این رو گفتم و بعد یکم قلقلکش دادم،یکم خندید.
از کارم دیت کشیدم،با شصتم اشکاشو پاک کردم.

سرشو آورد بالا
"من...اونا رو نگاه کن؟؟اسبای قطبی،سمینار لعنتی از من بهتره!می فهمی؟؟؟من برای اونا اندازه ی یه حیوونم ارزش ندارم.اونا هرگز نمی پرسن آیا از این که با کسی بهم زدم ناراحتم یا نه؟؟اونا هرگز دلشون برام تنگ نمی شه!من فقط گاهی اوقات حس می کنم تنهام..."

"تو منو داری عزیزم"
این جمله کافی بود تا اون بغلم گنه و رو بازوهام گریه کنه.
نازش کردم و بهد از چند دقیقه گریش تموم شد.

"مرسی که این جایی...فکر کنم حالم خیلی بهتره....برم شربت بیارم برات"
اینو گفت و رفت برام شربت بیاره.

وقتی برگشت و شربت رو داد به من.وقتی داشتم شربت رو می خوردم بهش نگاه می کردم.من طعم شربت رو اصلا دوست نداشتم ولی وقتی اون با لبخند به من نگاه می کرد رو دوست داشتم.پس شربت رو تا آخر خوردم.
"خوب بود؟"

"آره"

"تو یه دروغگوی افتضاحی!من می دونم تو این طعم رو دوست نداری"

"پس چرا درستش کردی؟"

"تا امتحانت کنم..."

"فکر کنم با ختم،نه؟"

"یه جورایی."

اون بلند شد و رفت سمت نرده های بالکن.
"من ای نجارو دوست دارم چون باعث می شه حس کنم آزادم"

"اینجا جای قشنگی برای دوست داشتنه"
آروم از پشت بغلش کردم و سرم رو تو گردنش فرو کردم.

"جی جی می خوام ازت یه سوال بپرسم..ممکنه اصلا خوشت نیاد یا اصلا با من بهم بزنی"

کنارش ایستادم و با موهاش بازی کردم.
"بپرس"

"واقعا؟!"

"جدی بپرس،هرچی که باشه،این بی انصافیه که من راجبت کلی چیز می دونم و تو نمی دونی"

"راست میگی"

این رو گفتم و نفس عمیق کشیدم.

"تو باکره ای؟....اگخ نباشی یا باشی فرقی نداره...هرطوری که باشب من عاشفتم و اینا تصمیم های تو بوده و درکت می کنم..."

جی جی دستش رو گذاشت رو بینیم.
"ساکت لاش تو حتی به من فرصت نمیدی جواب بدم"

"راست میگی،حالا بگو."
جی جی یه لبخند شیرین زد.

"خب راستش....نه!"

_________
Bacheha drm pak naomid mishm,na cm na vote:/
220 nfr mikhunn 10 nfr vote mikonn,in ensafe?!
Akhe cheghd mg kr dre?
Dar kol nazaretuno rajebe dstn bgin chn drm kheilii naomid mishm
Dstno b baghie moarefi knin❤❤❤
P.S:Cm o vote ydetun nre;)

New love?!Where stories live. Discover now