part 19

73 14 3
                                    

داستان از نگاه جاستین :

نور داره توی صورتم میخوره و فکر کنم باید بیدار شم

احساس کردم به قدری دستم خواب رفته که نمی تونم تکونش بدم،بلاخره هرچی نباشه تمام شب زیر سر جی جی بود

آروم دستمو با اون یکی دستم از زیر سر جی جی برداشتم و حواسم بود که از خواب بیدارش نکنم

داشتم به دستم ورزش می دادم که بتونم تکونش بدم که حس کردم جی جی از خواب پاشد

به بدنش یه کش و قوسی داد

"بیدار شدی پرنسس؟"

چشم هاشو برام نازک کرد

"خوبه خودتم الان پاشدی"
بلند شد و اومد خودشو تو آینه دید

"واییییی!!!"
یه جیغ بنفش کشید

"چی شده؟؟!"

"قیافم....وای!شبیه جادوگرا شدم!"

به جی جی نگاه کردم.زیر چشماش یکم گود افتاده بود،چشماش قرمز بود و رنگ زیادی تو صورتش نمونده بود.می دونم،هر چی هم بگه بازم ناراحته

ولی این عجیبه بگم الان جذابه؟دوست دارم روش بیافتم،لباشو بمکم و به صدای آه مانندش که تو دهنم اسممو صدا میزنه گوش بدم و بعد به لبای باد شدش نگاه کنم و........

اه این فکرا چیه من میکنم؟ولی با فکر کردن به این هم کمی برامده می شم،واو این دختر چی کار بام میکنه؟؟؟حتی فکرشم...

با صدای جی جی رشته ی افکارم پاره شد و خب این خوبه قبل از این که بیش تر از این برامده شم

"جاستین!به نظرت من خیلی زشتم الان؟"

آروم آروم به سمتش رفتم

"معلومه که نه"

داستان از نگاه جی جی :

جاستین آروم آروم به من داره نزدیک میشه

"معلومه که نه"

یه لبخند شیطانی زد و....

"جاستین.....!من رو بزار پایین!من خودم می تونم راه برم!"

اون داشت می خندید و یک درصد هم به حرف من گوش نمی داد

"هی.....خواهش می کنم منو بزار پایین...."

"من هنوز باهات کار دارم پرنسس کوچک"

"من کوچیکم؟!"
"
کوچک...بله تو کوچکی=)"

با مشت کوبیدم رو سینش

جاستین از در داره میره بیرون و داره به استخر نزدیک میشه.او نه...!استخر....!

"جاستین فکرشم نکن که...."

قبل از این که من حرفمو کامل بزنم جاستین منو انداخت تو آب

"خب این تلافی دیروز!;)"

من شروع کردم به آب پاشیدن به جاستین

New love?!Where stories live. Discover now