part 21

123 17 16
                                    

داستان از نگاه جی جی :

جاستین داشت بهم نگاه می کرد
آروم روی دستم کشید

من یه نفس عمیق کشیدم و با این که صدام میلرزید ادامه دادم
" تام تازه هفده سالش شده بود و من فقط یازده سالم بود.....قرار شد با دوست های تام بریم جنگل و مثل همیشه مامان بابام نبودن،نزدیکای شب بود....مه همه جا بود و یه بارون ملایم به ما می خورد،دوستای تامم بزرگ بودن شاید همسن بودن....تام تو اون جمع از یه دختری خوشش میومد و تقریبا من رو فراموش کرده بود.موقع خواب بود ولی هرچی می گشتم تام رو پیدا نمی کردم،همه مشغول کارای خودشون بودن و کسی به یه دختر یازده ساله اهمیت نمی داد"

"به خاطر همین از رعد و برفق می ترسی؟:/"

"این قسمت خوبه ماجرا بود!صبر کن"

جاستین داشت دستمو فشار می داد

منم ادامه دادم
" همه داشتن می رفتن بخوابن،و خب یه بچه ی یازده ساله درکی از صدای آه هایی که از تو چادرها میاد نداره،من اونجا کنار آتیش نشسته بودم،البته آتیش نمی شد گفت،خاکستر بود بیشتر.بوی الکل زیادی میومد،من سرم رو بالا گرفتم و دو تا پسر مست دیدم!اونا با چشم های گرسنه به من نگاه می کردن و دستشون رو روی بدنم می کشیدن،من ترسیده بودم....خیلی خیلی زیاد!من به اونا ،یعنی اونجاشون لگد زدم و خب در رفتم..."

"اونجاشون؟تو از کجا..."

"من برادر دارم و هزاران بار این کار رو کردم،این تنها نقطه ضعفشونه.....من فرار کردم تو جنگل.اونجا تاریک بود،و بارون با شدت میومد،من یه دختر بچه ی خیس تو یه جنگل بودم و تنها.صدای گرگ ها،چشم های خفاش ها،من داشتم سکته می کردم....من راه رو گم کرده بودم،و از همه مهم تر باتلاق جلوم بود،وقتی یه پام رفت توش سریع پامو دراوردم و خب پام گلی بود،اینو مامان بابام به من یاد دادن،اونا می گفتند که هروقت جنگل میری یه پاتو محکم جلوت بذار تا مطمئن شی چیزی جلوت نیست،اون شب رعد و برق می زد و بارون خیسم می کرد برای همین ن از رعد و برق می ترسم،بحث ترس نیست من ار رعدوبرق متنفرم! اون منو یاد اون شب نحس میاندازه"

جاستین منو کشید تو سینش و روی مو هامو بوسید

"اشکالی نداره،گریه نکن،اون شب تموم شده...تو الان پیش منی و هیشکی نمی تونه به تو آسیبی بزنه!"

با این حرفش فهمیدم دارم گریه می کنم،اشکامو پاک کردم

"هیشکی؟"

"هیشکی"

جاستین پیشونیم رو بوسید و من آروم آروم خوابم برد

داستان از نگاه جاستین :

قلب اون مثل یه ملودی زیبا میزنه،آروم و منظم،اون خوابیده

نمی تونم بگم از اون خوشم نمیاد،من از بوی موهاش،از رنگ چشم هاش،از موهای مجعد و بلوندش،از پوست برونزش خوشم میاد

New love?!Where stories live. Discover now