part 9

102 22 8
                                    

داستان از نگاه جاستین :

اون داشت همین طور گریه می کرد،نمی دونم چشه،ولی فکر نکنم اتفاق های خوبی بین اون و دوست پسرش افتاده باشه.
"
هی هی هی..!گریه نکن!اسمت جی جیه؟"

اون فقط بلند بلند هق هق می زد.

دستمو بردم زیر چونش،سرشو بالا آوردم،اون چشاشو بسته.

"هی،رفیق می شه دیگه گریه نکنی؟!"

دستشو گرفتم.آروم دستشو فشار دادم.

"می خوای راجبش حرف بزنی؟یا می خوای ببرمت یه جا بعدا بهم بگو،باشه؟"

" می شه بعدا بگم؟"

"البته"

خیلی از کلاب دور نیستیم،شاید اگه یکم مست کنه بهتر شه.

"رسیدیم!"

با یک دستمال اشکاشو پاک کردم.

"اون لیاقت این همه اشک رو نداره،من هیچی نمی دونم،شاید حتی اسمتم ندونم،ولی کسی که باعث اشک یه دختر شه،آدم سنگدلیه"

"اون خوب بود....خیلی خوب!ولی نمی دونم چرا اینجوری شد؟!"

"هی...دیگه مهم نیست،تو که نمی خوای فکر کنه ضعیفی،می خوای؟"

"مرسی بابت همه چیز"

سرشو بالا آوردو به من نگاه کرد،واو اون خیلی خیلی...جذابه!نه خوشگله!شایدم هر دوش!

"تو واقعا زیبایی دختر!"

"مرسی....راستی یادم رفت بگم من جی جی هستم،جی جی آستین."

"خوشوقتم جی جی،فکر نکنم نیاز به معرفی باشه ولی خب منم جاستین بیبرم=)،نمی تونم بگم دلم نمی خواد بیلیبر باشی،ولی امیدوارم هیتر نباشی"

"اوه پسر،شوخیت گرفته؟!تو محشری!چطور می تونم بیلیبر نباشم؟!"

"پس یعنی تو بیلیبری؟!"

"البته!!!!"

خب،یکم شانس آوردم،اون بیلیبره،کارم آسون تر شد

"حالا افتخار می دی بریم کلاب؟"

"واوو،آره!من نمی دونم شاد باشم یا غمگین،از یه طرف دوست پسرم بهم خیانت کرد و از یه طرف من الان بغل جاستین بیبر نشستم،واووو!"

" می تونی بعدا راجبش فکر کنی،حالا بیا بریم!"

از ماشین پیاده شدم،رفتیم سمت کلاب
_______________________
Lotfan dastano b baghie ham moarefi konin❤❤❤❤
MrC az hame k mikhunin va vote mikonin❤

New love?!Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin