chapter23(ادامه)

199 30 5
                                    

هری*

"مادر ، امیلی کجاست ؟"

اروم به مادرم گفتم .

" اوه پسرم ، باورت میشه مادرش بعده به ربع گفت داره میره .این یه گستاخیه . بی احترامیه محض.وقتی مادرش اینقدر بی ادبه از دخترش نباید انتظار داشته باشیم که .... "

بجای جواب شروع کرد به بد گفتن.

" مامان ، من فقط پرسیدم امیلی کجاس ؟"

تونستم وسطه حرفش یه جا پیدا کنم و بگم .

" توی اون اتاقه با مادرش . "

سریع گفت و به یه اتاق اشاره کرد .

رفتم سمته اتاق و وقتی فاصلم کمتر از چند قدم شد صدای اروم گریه باعث شد سره جام به ایستم و به بقیه صدا ها توجه کنم .

صدای گریه امیلی نبود و پچ پچ های دیگه ای هم به جز اون صدا شنیده میشد . جلو تر رفتم و پچ پچ ها معنی پیدا کردن .

" من باید برم دخترم . این بحصو تمومش کن. "

صدای مادره امیلی بود که میون گریه هاش گفت .

" نه مامان. تو چت شده ؟ وقتی اومدی خوب بودی . ولی بعده اینکه از خونه زنگ زدن تو شروع به گریه کردی . و پدر هم بجای اینکه چشایر باشه سر از مانس در اورد . و وقتی هم که من زنگ زدم خونه کسی جواب نداد. پس مطمعنم موضوع در مورده دنیلاست. "

صدای امیلی که صبرش تموم شده بود بعد مادرش شنیدم . و اینجور پشته در ایستادن شایسته نیست پس در و باز کردم و هم زمان با وروده من این جمله منو امیلی رو میخکوب کرد .

" موضوع اینه که پدرت ، دنیلا رو وقتی با یه مرد توی تخت بود دیده . "

و اولین چیزی که به فکره هر دومون رسید این بود ...
اوه ،نه .

******************

Chetor bood?

Asle dastan dare shoro mishe .

Lotfan vote va comment bezarin.

Va dastano vase dostatoon tag konin chon follow ha kheyli kame O
hemayat mesle qabl nist.

Enke key part baD ro bezaram be commenta O vote ha bastegi dare .

Dostetoon daram ♡

HGEMONIC(part2)Where stories live. Discover now