chapter28

203 34 15
                                    

در های دادگاه باز میشن و زین در حالی که دو تا سرباز کنارش ایستاده اند از در خارج میشه .

هنوز چند قدم از در فاصله نگرفته بود که با امیلی مواجه میشه .
نگاهشون به هم برخورد میکنه ، البته این یه نگاه پر احساس نبود.
-فقط یه نگاه نگران از طرف امیلی و یه نگاه سرد از طرف زین-

درسته، یه نگاه سرد .

چون زین حالا که وقت زیادی داشت توی سلول اش بشینه و توی تنهاییش غرق بشه ، و این طوری میتونست به همه چی فکر کنه .

اتفاق های گذشته رو بررسی کنه و فکر کنه حالا که شغل اش صد در صد از دست اش میره باید چیکار کنه و مهمتر اینکه الان چرا توی این وضعیته !

برای همین اون نمیدونست باید چه حسی داشته باشه!
عشق؟
استرس؟
تاءسف؟
ضعف؟
قطعا هیچ کدوم! برای همین یه نگاه سرد و خالی از احساس رو ترجیح داد !

چون اون تقریبا دیشب به این نتیجه یا بهتره بگم حقیقت رسید که هر چی که بشه و هر اتفاقی که بی افته : اون به امیلی نمیرسه و چون اون ماله هریه !

چیزی که معلومه اینه که ...زندگی هر کدوم از اون به طرز بدی پیچ خورده !

هرقدم ، هر اعتراف ، هر کلمه ای که میگن پل پشت سر شون رو خراب میکنه و یه پله به سمت جلو بهشون میده ، و اگه اشتباه قدم بردارند : زندگی شون نابود میشه !

پس باید تصمیم بگیرند که چیکار کنند . شاید آروم پیش میرند ولی حد اقل چیزی برای تکیه کردن دارند !

ولی بعضی وقتا این تصمیمات مثله یه جاده که به دو راهی میرسه نیستند . اون جاده به چندین راه تقصیم میشه و برای همین انتخاب مثله چپ یا راست آسون نیست ! و این گیج کننده ست و باعث میشه قدم های اشتباه شکل بگیرند !

زین نگاهش رو از انیلی ورداشت و.سعی کرد روی کفش هاش تمرکز کنه ، و نگاه نگران امیلی که سر تا پاهاش رو بررسی میکرد رو نادیده بگیره .

حالا امیلی کسی ست که به در دادگاه ذل زده و منتظره که بره داخل .

استرس کل وجود اش رو فتح کرده و دردی که توی شکمش حس میکنه و این یه چند وقت به سراغ اش میاد ، دوباره شروع شده ولی اون سعی میکنه نادیده اش بگیره گرچه زیاد تو این کار موفق نیست .

" امیلیا استایلز "

اسمش خونده میشه و این یعنی الان باید بره و با آدم هایی که نقشه زیرکانه ای برای متهم کردنش کشیدن مواجه بشه .

استرس و درد چندین برابر شدن و نادیده گرفتن شون ، خیلی دشوار شده بود .

پیش رو اش قبل این که امیلی وارد سالن بشه برای دل گرمی دستش رو آروم فشار بده تا بهش بگه ' همه چی خوب پیش میره ' ولی امیلی میدونه که اینطور نیست !

HGEMONIC(part2)Where stories live. Discover now