امیلیا *" این چه حرکتی بود؟ الان کل هیعت فهمیدن چطوری از تنبیه شدن زین جلوگیری کردی و این یه سنده برای اینکه به تو برچسب گناهکاری بچسبونند . "
پیش رو ام که یه زن تقریبا میان سال با موهای نارنجی بود گفت و عرض اتاقک کثیف و خاک گرفته رو طی کرد .
البته من دوس دارم بهش بگم اتاقک به جای سلول !
" برام مهم نیست ! "
گفتم .
" بهتره از الان عادت کنی باید مواظب تعداد نفس هات هم باشی چون من از این به بعد همیشه مراقبتم . بعدشم ، شوهرت چی؟ها؟ اگه شوهرت بفهمه این کارو کردی چی ؟ خودتم میدونی هری حسوده. "
گفت و جلوم ایستاد و دستش رو به حالت نصیحت تکون داد.
" برام اصلا مهم نیست ! "
گفتم . توی این وضعیت حتی نمیتونم به هری فکر کنم .
" پات که به دادگاه باز شده ، طلاق بگیری میفهمی ! "
حرفش رو با 'هه' تموم کرد .
" میدونی اون لعنتی با من چیکار کرد؟ اون بدون حتی یکم تامل تموم اون اتهام ها رو باور کرد . اون منو فراموش کرده . من چرا باید منتظرش بشینم ؟! "
گفتمو با یاد آوری اینکه چطور کل شب منتظرش موندم که بیاد ولی خبری ازش نشد ، چشمام رو حلقه ای اشک احاطه کرد .
" یک ساعت و نیم تا دادگاه "
سرباز بلند گفت و چوب اهنی توی دستش رو به میله ای آهنی کشید .
" درسته ! بیا رو دادگاه تمرکز کنیم . "
گفت و دستش رو لای موهای نارنجیش کشید .
" نه .... من باید زین رو ببینم ! "
گفتم و از جام بلند شدم .
مغزم آروم نمی گیره ! زنده ست یا مرده ؟ الان کجاست ؟ حالش خوبه ؟ ....
" ههه ... شوخی بامزه بود ! "
گفت و ادآی خندیدن رو در آورد و تهش چشم غره رفت .
" من باید ببینمش میفهمی ؟ من ، حتما قبل دادگاه ، باید ببینمش . "
گفت و لبام رو روی هم فشار دادم .
" فکر کنم حرفامو نمیفهمی ، نه ؟ از الانشم کارت گیره . یه مرد غریبه که اتهام رابطه جنسی با خواهرت داره رو از زیر شکنجه کشیدی بیرون که البته قبلا وقتی نامزد داشتی دوست پسرت بوده . الانم میخوای بری دیدنش ؟؟؟؟ اینجوری پیش بری خفت ات میکنن . خوب گوش کن.... مردا خیلی حسود ان ، و دادگاه فقط در صورتی موقع طلاق به زن برچسب نمی چسبونه که فاحشه ، فاسد یا نازآ بوده که مرد به زنه خیانت کنه ه البته اون موقع هم همه میگن زنه نتونسته توجه شوهرش رو جلب کنه ! تو که نمیخوای برای تو این پیش بیاد، هوم ؟ "
YOU ARE READING
HGEMONIC(part2)
Romanceاین داستان ، ادامه داستان " HEGEMONIC " یا همون " سلطه طلب " است که 22 پارت اول داستان توی پیج اولم به اسم rozhan_jh@ هست. _ یه بوسه ... یه قسم ... منو تو همیشه با همیم ... نفسه من به تو وابستست و تو اینو میدونی...! ما توی یه راه ابریشمی هستیم ... ...