اون دیروز نزدیک غروب اومد کنار خونه ام و دستای سردشو تو دستای من گذاشت و زمزمه کرد که "اون" رو دیده وقتی افتاد و مرد.
ما هنوز نمی دونیم اون چجوری از مرده خونه بیرون اومده.
YOU ARE READING
Extremely Short Horror Stories (Persian)
Horrorمن نمیتونم حرکت کنم،ببینم،حرف بزنم یا بشنوم و اینجا تمام مدت خیلی تاریکه. اگر میدونستم انقد تنها میتونه باشه، ترجیح میدادم سوزونده بشم. .... . از هیولاها نترسید فقط دنبالشون بگردید.سمت چپتونو نگاه کنید،سمت راستتون،زیر تختتون،پشت کشوهاتون،توی کمدتون...
Morgue
اون دیروز نزدیک غروب اومد کنار خونه ام و دستای سردشو تو دستای من گذاشت و زمزمه کرد که "اون" رو دیده وقتی افتاد و مرد.
ما هنوز نمی دونیم اون چجوری از مرده خونه بیرون اومده.