On The Road

165 24 3
                                    

توی تاریکی  توی ماشین بابام نشسته بودم و از جاده ی تاریک و خلوتی رد می شدم وقتی که به بیرون از پنجره نگاه کردم متوجه چیزی در دوردست ها شدم. با دو چشم خیلی سفید.

وقتی که به شیشه نزدیک تر شدم متوجه شدم که اون فقط یه بازتاب تصویر از پشت سرمه.

پ.ن: درحال حاضر که اینو نوشتم توی ماشین توی جاده ام و ساعت ده شبه و باور کنید حس میکنم چیزی روی کوه ها داره تکون میخوره.

Nooshin🔫

Extremely Short Horror Stories (Persian)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora