همونطور که جیمز به بازتابش توی آینه نگاه میکرد متوجه شد کسی -چیزی- پشت سرشه. وقتی که برگشت قبل از اینکه بفهمه کسی پشت سرش نبوده اون از توی آینه دستشو دراز کرد و حیمز رو به داخل آینه کشید.
YOU ARE READING
Extremely Short Horror Stories (Persian)
Horrorمن نمیتونم حرکت کنم،ببینم،حرف بزنم یا بشنوم و اینجا تمام مدت خیلی تاریکه. اگر میدونستم انقد تنها میتونه باشه، ترجیح میدادم سوزونده بشم. .... . از هیولاها نترسید فقط دنبالشون بگردید.سمت چپتونو نگاه کنید،سمت راستتون،زیر تختتون،پشت کشوهاتون،توی کمدتون...
Behind You
همونطور که جیمز به بازتابش توی آینه نگاه میکرد متوجه شد کسی -چیزی- پشت سرشه. وقتی که برگشت قبل از اینکه بفهمه کسی پشت سرش نبوده اون از توی آینه دستشو دراز کرد و حیمز رو به داخل آینه کشید.