صدای خوشحال یک زن رو شنیدم که بلند اعلام کرد:"دختره...دختره..."
و منو تو دستای مامانم گذاشت و صدای بابامو شنیدم که به مامانم تبریک می گفت.تا جایی که یادم میاد اینا آخرین صداهایی بود که شنیدم.
من 40 سالمه.
Nooshin🔫
YOU ARE READING
Extremely Short Horror Stories (Persian)
Horrorمن نمیتونم حرکت کنم،ببینم،حرف بزنم یا بشنوم و اینجا تمام مدت خیلی تاریکه. اگر میدونستم انقد تنها میتونه باشه، ترجیح میدادم سوزونده بشم. .... . از هیولاها نترسید فقط دنبالشون بگردید.سمت چپتونو نگاه کنید،سمت راستتون،زیر تختتون،پشت کشوهاتون،توی کمدتون...