هوا سرد بود و بازوم با اینکه زیر پتو بود یخ زده بود ولی زیاد طول نکشید چون دستهای دوست پسرمو دور خودم حس کردم و دستهاش گرمم می کرد.
وقتی از خواب پریدم که دستهای اون مثل یخ سفت و سرد بودن. وقتی چرخیدم طرف صورتش اون جوری که همه ی دندوناش معلوم باشن لبخند میزد و چشمهاش زیادی باز بودن.Nooshin🔫
STAI LEGGENDO
Extremely Short Horror Stories (Persian)
Horrorمن نمیتونم حرکت کنم،ببینم،حرف بزنم یا بشنوم و اینجا تمام مدت خیلی تاریکه. اگر میدونستم انقد تنها میتونه باشه، ترجیح میدادم سوزونده بشم. .... . از هیولاها نترسید فقط دنبالشون بگردید.سمت چپتونو نگاه کنید،سمت راستتون،زیر تختتون،پشت کشوهاتون،توی کمدتون...