مارک با اون صدای با ابهت و قویش حرفشو کشید و گفت: عجب فوتبال خفنی بود داداش!"
مشتاقانه سرمو به معنی تایید تکون دادم تا از ترس خشکم زد: مارک دقیقا همین کلمات رو با دقیقا همین لحن دوسال پیش زده بود وقتی درحین بازی مُرد.
YOU ARE READING
Extremely Short Horror Stories (Persian)
Horrorمن نمیتونم حرکت کنم،ببینم،حرف بزنم یا بشنوم و اینجا تمام مدت خیلی تاریکه. اگر میدونستم انقد تنها میتونه باشه، ترجیح میدادم سوزونده بشم. .... . از هیولاها نترسید فقط دنبالشون بگردید.سمت چپتونو نگاه کنید،سمت راستتون،زیر تختتون،پشت کشوهاتون،توی کمدتون...
The Intense Football
مارک با اون صدای با ابهت و قویش حرفشو کشید و گفت: عجب فوتبال خفنی بود داداش!"
مشتاقانه سرمو به معنی تایید تکون دادم تا از ترس خشکم زد: مارک دقیقا همین کلمات رو با دقیقا همین لحن دوسال پیش زده بود وقتی درحین بازی مُرد.