15.nudes

1.8K 181 46
                                    

زین با یه جادو سنج برگشت و بدونه هیچ حرفه اضافه ای اونو توی دهنم گذاشت


یه شیشه معجونه صورتی روی هوا ظاهر شد که زیرش نوشته شده بود معجونه شیدایی

و وقتی جادوسنجو از دهنم بیرون آورد اون شیشه غیب شد

" اون حرومزاده ی لعنتی !!"

زین با عصبانیت داد زد و مشتشو روی میز کوبید

" پاشو شرول , باید ببرمت پیشه پروفسور وینستون "


" میشه قبلش بریم هریو ببینیم ؟!"


ناله کردم و زین فکشو محکم بهم فشار داد


" اول میریم پیشه پروفسور بعد اگه هری زنده بود میتونی ببینیش "


با عصبانیت دستمو از دستش بیرون کشیدم

" نه من تا وقتی هریو نبینم هیجا نمیام "


" خب پس مجبور میشم بزور ببرمت "


اون از چوب دستیش استفاده کرد و منو با طناب بست


" اگه آروم مینشستی منم مجبور نبودم اینکارو بکنم "



زیره گریه زدم و تقلا کردم

" اما من میخوام هریو ببینم "

زین نادیده گرفتم و به سختی دره دفتره پروفسور زد


" لعنتی دماغمو شکوندی !!!"

وقتی زانوم توی دماغش خورد غر زد


" بیاین تو "


" اوه آقای مالیک دارین چیکار میکنید ؟؟؟ چرا دوشیزه مککنزیو روی شونتون گذاشتید؟؟؟"


" اون تحته تأثیره معجونه شیداییه شما باید کمکش کنید "

حتا وقتی کمک میخواد هم دستور میده


" فکر کنم هنوز یکم از اون ضده معجونه شیدایی ته کمدم مونده باشه , این روزا بچه ها زیاد از این معجون سوء استفاده میکنن. "

sorcery schoolWhere stories live. Discover now