من الان کاملا گیج شدم.......!!!
یه حسایی درباره ی زین توی من شکل گرفته اما انقدرم قوی نیست.
حس میکنم ازش خوشم میاد اما مثله لیام عاشقش نیستم و هنوزم اون انتخابه اولم نیست.
اون تازگیا خیلی دپرس تر و عصبی تر از قبله.
حتا دیگه از اون لبخندای کمرنگو نادرشم خبری نیست.
به نظر خشن تر و بی رحم تر میاد و وحشتا درباره ی اون بیشتر شده.
انگار اون دختره بعد از کارای ما حسابی خونشو تو شیشه کرده.
خانواده ی مالیک از اون خانواده های خیلی اصیلن که روی حرفه پدرو مادراشون حرفی نمیزنن.
همونقدرم که زین کیتو تحقیر کرد و بهش اعتنا نکرد هم سرپیچی از سنته خانوادگیشون محسوب میشه و حتما الان به دستوره پدرش مجبوره که با کیت بهتر رفتار کنه.
رفتارش هنوزم خوب نیست اما به جای اینکه عصبانی شه و سرش داد بزنه یا تحقیرش کنه بیشتر نادیدش میگیره.
یه جورایی دلم واسش میسوزه.
مدرک دسته منه اما نمیدونم چرا تا الان به زین تحویلش ندادم.
به هر حال دیگه فک می کنم انقد تنبیه واسش کافی باشه بخاطره رفتارایی که با من داشت.
شاید بهتره اون ویدیو رو بهش بدم.
سریع تو اتاقم رفتم تا دنباله ویدیو زیره تختم بگردم.
وقتی دستمو زیره تخت کشیدم اون اونجا نبود.
وات د فاک؟!؟!پس اون لعنتی کجاس؟!
"تینا تو اون فیلمی که زیره تختم بود و ندیدی؟!؟!"
داد زدم تا صدام به تینا که تو دستشویی بود برسه.
"اونی که روش یه عکسه مسخره ی چمنزار بود؟!"
چشم غره رفتم .اون چرا وسیله های منو جا به جا میکنه؟!
"آره همون.....حالا میشه بگی کجا گذاشتیش؟!"
با عصبانیت و بی حوصلگی داد زدم.
"اوممم......فک کنم اون موقع که داشتم اتاقمونو تمیز کردم زیره تختت پیداش کردم پس فکر کردم اون نواره کهنه رو نیازش نداریو بردم گذاشتمش تو وسیله های به درد نخوره مجمع همین!!"
YOU ARE READING
sorcery school
Fanfictionشارلوتا مککنزی دختریه که ساله چهارمشو توی مدرسه ی جادوگریه هاگوارتز میگذرونه. دختری که تنهاست،هیچ دوستی نداره و دختره محبوبی نیست.............! اما یک ساله جدید چیزای جدیدی همراهه خودش میاره که کنار اومدن باهاشون اصلا آسون نیست اتفاقات جدید،مشکلاته...