*طلسمه خونین طلسمیه که به وسیلش میشه روابطه جادویی خیلی خاص رو از بین برد مثله تلپاتیه بینه دو نفر , روحای شیطانی که بدن رو تسخیر میکنن , از بین بردنه توانایی حرف زدن به زبانه مار ها (پارسلتانگ) و ... "
" طلسمای خونینن ... "
سروع به لرزیدن کردم. طلسمه خونین اونم توی خونه ی ما ...
تمامه موهای بدنم سیخ شده بودن و با وحشت بازوی زینو چنگ زدم
" با .. با این حساب ... الان یه جنازه توی خونست...."
زین یه قیافه ی متعجب به خودش گرفته بود و نمیدونست چی باید بگه
" آروم باش شرول "
دستاشو دو طرفه صورتم گذاشت و سعی کرد حواسمو از این پرت کنه
" چیزی که الان مهم تره اون طلسمیه که راجع بهش حرف زدی , اونو پیدا میکنیم و بعد دنباله اون جنازه میگردیم باشه؟؟؟"
حق با اون بود پس در تأییدش سرمو تکون دادم و سعی کردم تمرکزمو بزارم رو طلسمی که پدرم گفته بود و بعدا به اینکه چرا این طلسما اینجان یا اون جنازه کجاست فکر کنم پس به سمته جاییکه قبلا میزه پدر بود رفتم. تمامه اتاق به هم ریخته بود و میزش درست اونطرفه اتاق برعکس روی زمین افتاده بود
پامو روی پارکتا کشیدم تا ببینم کدومشون لقه و با صدای تق تقی که شنیدم فهمیدم کدومو باید در بیارم
زین هم اومد کمکم و هردو پارکتا از جایی که بود دراوردیم اما هیچ طلسمی اونجا نبود
زین با گیجی بهم نگاه کرد و من خودمم گیج شده بودم. چه اتفاقی افتاده؟؟؟ پس طلسمی که پدربهم گفت کجاس ؟؟
شاید منظورش جایه جدیدیه که میز افتاده ؟
با زین به طرفه میز رفتیم و متوجه شدیم هیچ پارکته لقی وجود نداره که درش بیاریم
زین بیخیال نشد و تمامه پارکتای اتاقو با چوب دستیش بیرون آورد اما هنوزم هیچی اونجا نبود
" کسی که طلسمه خونینه انجام داده طلسمو همراهش برده , مطمئنم "
KAMU SEDANG MEMBACA
sorcery school
Fiksi Penggemarشارلوتا مککنزی دختریه که ساله چهارمشو توی مدرسه ی جادوگریه هاگوارتز میگذرونه. دختری که تنهاست،هیچ دوستی نداره و دختره محبوبی نیست.............! اما یک ساله جدید چیزای جدیدی همراهه خودش میاره که کنار اومدن باهاشون اصلا آسون نیست اتفاقات جدید،مشکلاته...