39. Wells

896 140 151
                                    


" اندام های داخلیم اصلا حسه خوبی به این دریچه ندارن "

کول با یه لحنه نامطمئن گفت و به ما دو تا نگاه کرد 

" اندام های داخلیت اصولا نباید اصلا حسی داشته باشن "

زین مثله همیشه دهنه کوفتیشو باز کرد 

" پسرا الان وقته جنگیدن با هم نیست , لطفا روحیه ی مبارزه طلبتونو ذخیره کنید "

آه کشیدم و تو دلم دعا کردم که حسه داخلیه کول فقط یه حسه چرند باشه.

"خب من اول میرم "

به اون دو تا اعلام کردم و جلو رفتم  که یکی بازومو گرفت و عقب کشیدم

"تا وقتی که کول هست لازم نکرده تو اول بری "

زین با اخم تشر زد و کول پوزخند زد

" واو، ممنون که انقدر به فکرمی پسرخاله!! حالا چطور جبران کنم واست؟؟؟"
زین بهش چشم غره رفت و من چشمامو چرخوندم

" ز... بلیک لطفا دستمو ول کن، من بچه یا یه همچین چیزی نیستم که نیاز به مراقبت داشته باشه!!! "

قبل از اینکه دهنشو باز کنه به سمته دریچه رفتم و داخل شدم.

دریچه به یه خیابونه شلوغ باز میشد. از دریچه فاصله گرفتم و محکم به یکی برخورد کردم

"اوه خدایا من متأسفم آقا!!!! "

وحشت زده به مرده بلوندی که بهش برخورد کرده بود م گفتم و با دیدنه قیافش ابروهام با تعجب بالا پریدن

"نایل؟؟ ؟تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟؟"

نایل با دیدنم یه لبخنده خیلی بزرگ زد و منو تو بغلش کشید

"واو شارلوتا دلم واست تنگ شده بود! بعده اون همه هرج و مرج تو هاگوارتز دیگه ندیدمت، حالت چطوره؟؟"

منم در مقابل لبخند زدم و اونو تو آغوشم فشردم که با صدای سرفه های یه نفر از هم فاصله گرفتیم

زین با اخمای تو هم و دستایی که جلوی سینش قفل شده بود داشت به ما چشم غره میرفت

" نایل این دوست پسرم بلیکه و اونم دوستش کوله ، بچه ها اینم نایل یکی از دوستای عزیزمه"

کول لبخند زد و براش به نشانه ی آشنایی سر تکون داد و زین زیره لب غر زد

"دو.. دوست پسر؟؟"

نایل گیج و دل شکسته به نظر میرسید وقتی زین دستشو دوره کمرم حلقه کرد و رسما منو به خودش چسبوند

"آره دوست پسر، تو با این مشکلی داری؟؟؟ "

نایل سریع حالته صورتشو عوض کرد و خجالت زده پشته گردنشو خاروند

" نه نه، متأسفم اگه باعثه سو برداشتی شدم آقای بلیک"

زین عذرخواهیشو نادیده گرفت و سمته من برگشت

sorcery schoolWhere stories live. Discover now