" اندام های داخلیم اصلا حسه خوبی به این دریچه ندارن "کول با یه لحنه نامطمئن گفت و به ما دو تا نگاه کرد
" اندام های داخلیت اصولا نباید اصلا حسی داشته باشن "
زین مثله همیشه دهنه کوفتیشو باز کرد
" پسرا الان وقته جنگیدن با هم نیست , لطفا روحیه ی مبارزه طلبتونو ذخیره کنید "
آه کشیدم و تو دلم دعا کردم که حسه داخلیه کول فقط یه حسه چرند باشه.
"خب من اول میرم "
به اون دو تا اعلام کردم و جلو رفتم که یکی بازومو گرفت و عقب کشیدم
"تا وقتی که کول هست لازم نکرده تو اول بری "
زین با اخم تشر زد و کول پوزخند زد
" واو، ممنون که انقدر به فکرمی پسرخاله!! حالا چطور جبران کنم واست؟؟؟"
زین بهش چشم غره رفت و من چشمامو چرخوندم" ز... بلیک لطفا دستمو ول کن، من بچه یا یه همچین چیزی نیستم که نیاز به مراقبت داشته باشه!!! "
قبل از اینکه دهنشو باز کنه به سمته دریچه رفتم و داخل شدم.
دریچه به یه خیابونه شلوغ باز میشد. از دریچه فاصله گرفتم و محکم به یکی برخورد کردم
"اوه خدایا من متأسفم آقا!!!! "
وحشت زده به مرده بلوندی که بهش برخورد کرده بود م گفتم و با دیدنه قیافش ابروهام با تعجب بالا پریدن
"نایل؟؟ ؟تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟؟"
نایل با دیدنم یه لبخنده خیلی بزرگ زد و منو تو بغلش کشید
"واو شارلوتا دلم واست تنگ شده بود! بعده اون همه هرج و مرج تو هاگوارتز دیگه ندیدمت، حالت چطوره؟؟"
منم در مقابل لبخند زدم و اونو تو آغوشم فشردم که با صدای سرفه های یه نفر از هم فاصله گرفتیم
زین با اخمای تو هم و دستایی که جلوی سینش قفل شده بود داشت به ما چشم غره میرفت
" نایل این دوست پسرم بلیکه و اونم دوستش کوله ، بچه ها اینم نایل یکی از دوستای عزیزمه"
کول لبخند زد و براش به نشانه ی آشنایی سر تکون داد و زین زیره لب غر زد
"دو.. دوست پسر؟؟"
نایل گیج و دل شکسته به نظر میرسید وقتی زین دستشو دوره کمرم حلقه کرد و رسما منو به خودش چسبوند
"آره دوست پسر، تو با این مشکلی داری؟؟؟ "
نایل سریع حالته صورتشو عوض کرد و خجالت زده پشته گردنشو خاروند
" نه نه، متأسفم اگه باعثه سو برداشتی شدم آقای بلیک"
زین عذرخواهیشو نادیده گرفت و سمته من برگشت
YOU ARE READING
sorcery school
Fanfictionشارلوتا مککنزی دختریه که ساله چهارمشو توی مدرسه ی جادوگریه هاگوارتز میگذرونه. دختری که تنهاست،هیچ دوستی نداره و دختره محبوبی نیست.............! اما یک ساله جدید چیزای جدیدی همراهه خودش میاره که کنار اومدن باهاشون اصلا آسون نیست اتفاقات جدید،مشکلاته...