سعی کنین روی گویتون تمرکز کنین و این وردو بخونین:کانتوز لِمو.
به گویم زل زدم.به نظر من این درس واقا احمقانه و بی معنیه،اما تینا با یه شوقه وصف نشدنی به اون گوی مسخره زل زده بود و دستاشو عینه دیوونه ها تکون میداد.
_کانتوز لِمو.........واو شر بیا اینجارو ببین!!!
چشمام گرد شد وقتی اون دودای رنگین کمانیو دیدم.
_اوه تو نابغه ای تینا.
من همیشه تو این درس گند میزنم اما انگار اون خوبه!
_آفرین دوشیزه مک کلارک 10 امتیازه مثبت واسه ریونکلا!
هورااااااااااااا صدای گروهمون بلند شد و بالاخره یکی پیدا شد که گند کاریای منو جمع کنه.
بعد از کلاس اون دست منو گرفت و با تمامه سرعتش به سمته زمین کوویدیچ دوید.
_واو من عاشقه کوویدیچم!کلی واسه این ذوق دارم!
کم کم بازی شروع شدو اعضای دو تیم وارده زمین شدن.لیام مثله همیشه جذاب بود و لبخنده دوس داشتنیه گوشه ی لبش باعث شد محوش بشم.اون کاپیتانه تیم هافلپاف بود ومن دوباره به قیافه ی جذابش زل زدم.اون قابله وصف کردن نیست!
هری هم با یه قیافه ی جدی وارده زمین شد.اون یکی از بهترین بازیکنای تیم کوویدیچ گروه ریونکلاس ولی چون مثله ما سال چهارمیه کاپیتان تیم نیست اما مطمئنم تو سالای بعد اون حتما حتما کاپیتانه تیم میشه.
_به بازیه تیم های هافلپاف و ریونکلا خوش اومدید!!
و صدای جیغ و هورای همه بلند شد ورزشگاه خیلی شلوغ شده بود و همه واسه ی دیدنه بازی اومده بودن حتا لویی و زین مالیک رو هم میتونستم ببینم که توی تماشاچی ها بودن.
_خب بازی شروع میشه،توپ دسته گروه هافلپافه.لیام توپ به دست به سمته دروازه ی ریونکلا میره و گلللللللللل!!!!!!!
_هورااااااا آفرین لیام!!جیغ کشیدم و از جام پریدم.که متوجه شدم همه دارن منو با عصبانیت نگاه میکنن و ساکت و دست به سینن.
_آم......ینی منظورم این بود؛آو لعنتی لیام!
ŞİMDİ OKUDUĞUN
sorcery school
Hayran Kurguشارلوتا مککنزی دختریه که ساله چهارمشو توی مدرسه ی جادوگریه هاگوارتز میگذرونه. دختری که تنهاست،هیچ دوستی نداره و دختره محبوبی نیست.............! اما یک ساله جدید چیزای جدیدی همراهه خودش میاره که کنار اومدن باهاشون اصلا آسون نیست اتفاقات جدید،مشکلاته...