هری از پشت لیام رو گرفت و کشید سمت خودش
قبل از اینکه بتونه کاری کنه جکسون یک مشت توی صورت لیام خوابوند
لیلی پرید وسط : جکسون تمومش کن
جکسون سمت لیام رفت : بکش کنار خواهر کوچیکهلیام یک دست به دماغ خونیش کشید و خواست دوباره سمت جکسون حمله ور بشه. اما هری محکم گرفتش و به خارج از جمعیت کشیدش
لیام همینطور که میرفت داد زد : من کارتو تلافی میکنم جکسون.
لوسی همراه هری لیام رو به بیرون از خونه برد.
پشت سرش لیلی و دیلان از در خارج شدند.
لیام روی جدول کنار خیابون نشست: حرومزاده
زیر لب گفت و دست خونیشو بازم روی دماغش کشید
لوسی از توی کیفش دستمال در آورد و سمت لیام گرفت
لیلی با قیافه ناراحت به لیام نگاه میکرد: من واقعا متاسفم لیام. برادر من خیلی عوضیه و این رو همتون میدونید.
دیلان پوزخند زد و تیکه انداخت : تعجبی نداره که پدرت اون رو از خونه بیرون انداخت و داره تنها زندگی میکنه.
هری به دیلان نگاه کرد که حرفش رو جلوی لیلی ادامه نده.
هر چی باشه اون خواهرش بود.لیلی چیزی نگفت و لب پایینش رو گاز گرفت
چند دقیقه بعد در خونه باز شد و زین و لویی بیرون اومدن
زین سمت لیام رفت : حالت خوبه داداش؟
لیام سرش رو تکون داد : من خوبم ولم کنید.
لویی غر زد : تو پیش خودت چی فکر کردی که با این کرگدن گلاویز شدی؟
اون برگشت سمت لیلی: معذرت میخوام لیلی که اینو جلوت گفتم اما واقعا اون آدم مزخرفیه
لیلی سرش رو پایین انداخت : میدونم.اشکالی نداره.
لویی دوباره سمت لیام برگشت : چی بهت گفت؟
لیام دستمال رو کنارش انداخت و با قیافه عصبانی از جا بلند شد : درباره پدر و مادر واقعیم
هیچکس چیزی نگفت
همه میدونستن که لیام به فرزند خوندگی قبول شده بود.
لیام روی این موضوع خیلی حساس بود که کسی درباره پدر و مادر واقعیش چیزی بگه و جکسون همیشه دست روی نقطه ضعفش میزاشت.لوسی پیشنهاد داد : میخوای ببریمت خونه لیام؟
لیام: من حالم خوبه.بس کنید این کارای مزخرفتون رو من یک بچه چهار ساله نیستم.
- اینجا چه خبره؟
بچه ها برگشتن و نایل و اشلی رو به همراه یک نفر دیگه دیدن که داشتن سمتشون میومدن

ESTÁS LEYENDO
Game
Terrorبازی با یازده نفر شروع میشه اما چند نفر زنده میمونن؟ ..... این فن فیک توی اینستاگرام گذاشته شده بود و حالا کاملش اینجا گذاشته شد