8

157 14 0
                                    

پارت 8(هانا)

دو هفته است که نرفتم سراغش و حس کنجکاویم برای درکش داره میکشتم.

مامان بزرگ: هانا چت شده دو هفته است عین جنازه ها شدی همش فکر صبح میری مدرسه ظهرش که میای میشینی تو اتاقت و بیرونم نمیای ؟

: من خوبم هیچیم نیست فقط درگیر امتحانام

مامان بزرگ: امتحانا که یه ماه دیگه شروع میشه با هری دعوات شده؟

ای خدا چرا من گفتم بهش

: نه بابا

مامان بزرگ: پس زنگ بزن به دوستای مدرستو و هری دعوت کن بیان اینجا یه دورهمی بگیر یکم سره حال بشی.

: اما...

مامان بزرگ: میخوای خودم زنگ بزنم راستی نگران منم نباش میرم پیش دوستام.

حالا هری رو چیکار کنم مامان بزرگم گیر داده به این

: هری نمیتونه بیاد.

مجبورم دروغ بگم

مامان بزرگ: چرا اونوقت؟ قهرید؟

: نه بابا رفته مسافرت

مامان بزرگ: دو هفته؟ منو گول نزن زنگ بزن بیاد تازه میخوام ببینمش.

: خدایا منو بکش باشه

رفتم توی اتاقم و یه تیشرت و شلوار پوشیدم و موهام رو هم بستم و سوییشرتم رو برداشتم و از خونه رفتم بیرون.

توی راه به بقیه خبر دادم که فردا دورهمیه.

اخرین تماسم که تموم شد وایسادم و سرم رو بالا گرفتم دوباره همون کوچه.  رفتم داخل و در رو پیدا کردم و بازش کردم و رفتم تو.

پشت در اتاقش که بودم تمام فکرام رو زدم کنار و در زدم و رفتم تو.

روی صندلی نشسته بود و داشت یه چیزی می نوشت که من رفتم داخل سرش رو به سمتم چرخوند.

هری:  هانا فکر میکردم دیگه نیای!

: نمیخواستم بیام ولی واقعا دیگه داشتم اذیت میشدم کلی سوال دارم که باید بپرسم.

هری: هانا تو نباید با من حرف بزنی همین قدر هم که با هم بودیم زیاد بود.

: گوش کن بعد

هری سرشو به نشونه این که میشنوه تکون داد.

: ببین تو گفتی فرشته ای و خب خدا تو رو تبعید کردو از این حرفا ولی من تورو دیدم پس خدا بخشیدتت پس چه مشکلی داره منو تو با هم حرف بزنیم یا با هم دوست باشیم؟

هری: این یه قانونه برای ما که حق نداریم با انسان ها دوست بشیم و رابطه دوستانه یا عاشقانه داشته باشیم. اگه داشته باشیم هم ما مجازات میشیم و هم شما ها.

: مجازاتش مگه چقدر میتونه بد باشه؟

هری:  برای ما اینه که کارمون به یه کار تحقیر کننده و عذاب آور تبدیل میشه ولی شما تبعید به چیزای خیلی بدی میشید مثل اینکه دست روی نقطه ضعفتون بزارند فهمیدی؟

: من باهاش مشکلی ندارم حتما خدا منو فرستاده تا بهت بفهمونه مشکلی نیست.

هری: منم از همین میترسم.  هانا اگه سوالات تموم شد بهتره بری!

: وایسا فقط یه سوال دیگه تو از من خوشت نمیاد؟

هری با تعجب نگام کرد و دستپاچه بود.

هری: من.....  من مشکلی با تو ندارم تو خیلی خوبی نمی خوام عذاب بکشی.

: پس حله فردا یه دورهمی توی خونه ی من دعوتی اگه نیای خیلی ناراحت میشم اینم ادرس

کاغذی که روش آدرس بود رو روی میز گذاشتم و سریع رفتم بیرون نزاشتم حرفی بزنه.
......................
ببخشید یه مشکلی پیش اومده بود مجبور شدم این سه تا پارتو دوباره پابلیش کنم
نظر؟
ووت؟
Farnaz

Green(harry Styles)Where stories live. Discover now