19

89 9 2
                                    

پارت19(هانا)

چشمام رو باز کردم به ساعت گوشیم نگاه کردم ساعت 12 ظهر بود.

از جام بلند شدم که یکم سرم گیج رفت وقتی یکم بهتر شدم رفتم سمت حموم که یاد هری افتادم برگشتم و به تخت نگاه کردم.  خواب بود.

سریع یه دوش گرفتم و لباس هام رو هم داخل حموم پوشیدم و یکم به موهام حالت دادم و یه رژ صورتی هم زدم و از حموم رفتم بیرون.

هری: فکر کردم دیگه نمیخوای از حموم بیای بیرون.

: مگه چقدر منتظر موندی ؟

همینطور که میگفتم به سمتش رفتم و بغلش روی تخت نشستم.

هری: یکم 😉

بوسیدمش و اونم همراهیم کرد دستم رو انداختم دور گردنش و اونم یکی از دستاشو گذاشت دور کمرم و اون یکی رو روی یه طرف صورتم گذاشتم.

از هم دیگه جدا شدیم تا اومدم دوباره ببوسمش انگشتشو گذاشت روی لبام و متوقفم کرد.

هری: هانا دیگه باید بریم

: کجا؟

هری: مگه قرار نشد بعد اینجا بریم میامی راه خیلی طولانی در پیش داریم.

: واقعا الان یه هفته گذشته که اینجاییم؟

هری : اره بیبی اوه راستی تو مدرسه نداشتی؟

: اوه خدایا یادم رفته بود.

سریع از جام بلند شدم و زنگ زدم کرولین(مامان بزرگش). و ازش درباره مدرسه پرسیدم و گفت که گفته که من مجبور شدم یه مدت برم پیش مادرم.

خیالم راحت که شد برگشتم پیش هری.

هری: چی شد؟

: یجوری پیچونددشون

هری: پس وسایلت رو جمع کن که راه بیوفتیم

: اوکی فقط بعد ناهار بریم

وسایلم رو بعد از نیم ساعت جمع کردم و توی این مدت هری متل رو حساب کرده بود و البته وسایلشم جمع کرده بود.

وسایلم رو داخل صندوق عقب گذاشتم و داخل ماشین نشستم که هری هم بعد پنج دقیقه اومد و راه افتادیم به سمت اولین رستوران.

روی صندلی های رستوران نشسته بودیم و به هم زل زده بودی.

هری: نمیخوای حرف بزنی!

: خب دارم فکر میکنم به تو

هری: به چی؟

: خب ما یه رابطه رو شروع کردیم و خب تو گفتی که این جرمه.

هری: خب آره ولی خدا هیچوقت مخالف عشق نبوده نباید از خدا بترسی

: پس کیا مشکل دارن؟

هری : خب رهبر فرشته های نگهبان اونم یه فرشته است ولی خیلی مقام بالایی داره و اون مخالفه عشقه.

:ممکنه بیان دنبالت؟

هری: شاید نمیدونم

سرش رو انداخت پایین و با انگشتاش شروع کرد بازی کردن.  دستم رو دراز کردم و دستش رو گرفتم.

: من همیشه دوستت خواهم داشت.

چشماش برق زد.

هری: حتی اگه تبعیدم کنن باز هم دوستت خواهم داشت.

دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد و غذامون رو اوردن و شروع کردیم به خوردن و بعد از خوردن دست در دست هم از رستوران خارج شدیم و به سمت میامی رفتیم.

.........................
بنظرتون میان سراغ هری؟

نظر و ووت یادتون نره!

Farnaz

Green(harry Styles)Where stories live. Discover now