24

98 8 5
                                    

پارت24(هانا)

ساعت حدودای 12 بود که هردومون بیدار شده بودیم و حاضر بودیم که بریم ناهار بخوریم.

به چند ساعت قبل که فکر میکنم یکم سرخ میشم اون واقعا عالی بود.

هری یهو از پشت بغلم کرد که باعث شد از فکر کردن دست بکشم.

هری: به چی فکر میکنی؟

: هیچی 😀

هری سرش و خم کرد و بین فک و گردنم رو بوسید و ولم کرد.

هری: بزن بریم

ساک هامون رو که جمع کرده بودیم رو برداشتیم و از اتاق خارج شدیم .

هری رفت که اتاق رو تصویه کنه و منم ساک ها رو چیدم توی صندوق عقب ماشین.

خیلی زود بعد از انجام کارم هری اومد و راه افتادیم تصمیم گرفتیم ناهار رو توی یه کافه سره راه بخوریم.

حدودا یک ساعت بعد جلوی یه کافه پارک کردیم.

پشت میز نشستیم و سریع سفارش دادیم چون واقعا گشنه بودیم.

: اومممممم خب

هری: مشکلی هست؟

: نه فقط خواستم یه مکالمه رو شروع کنم

هری: خب بیا درباره ی میامی حدس بزنیم

: کلا میامی حدس نداره یه جایی با ساحل و کلی دختر با مایو و آبجو

هری: اره ایده بدی بود

سرش رو با دستش گرفت و یهو سرش رو بلند کرد.

هری: نظرت درباره ی حیوونا چیه؟

: یعنی چی؟

هری: به چه حیوونی علاقه داری؟

: من عاشق گربم ولی خب مامانم از گربه خوشش نمی یومد.

هری: منم از گربه ها خوشم میاد

: وای واقعا میتونیم وقتی برگشتیم نیویورک یه گربه بگیریم یه گربه ی مشکی با چشمای سبز مثل چشمای تو

هری خندید و فقط به ذوق کردن من نگاه کرد.

: اسمشو چی بزاریم؟

هری: ما هنوز نداریمش که

: میخریم مطمعنم

هری: بزاریم هری کوچولو 😉

: نه هری خوب نیست من از اسم مکس خوشم میاد.

هری: اگه دختر باشه چی؟

: جودی چطوره؟

هری: دارسی

: نهههه اون اسم باید واقعا برای یه دختر بچه باشه نه یه گربه

هری: خب مکسم باید برای یه پسر بچه باشه نه یه گربه

: اصلا اسمشو میزاریم گربه

هری: موافقم

بحثمون با خندیدن دوتامون سر اسما و اوردن غذامون تموم شد.

وسط غذا بودیم که یهو هری سرشو ناگهانی اورد بالا و چشماش رو اطراف چرخوند.

انگار که بهش فحش داده باشن یهو اخم کرد و عصبانی شد و از جاش بلند شد.

: چی شده هری؟

هری: بلند شو باید بریم

: چی؟  چرا؟

اومد سمتم و سریع بلندم کرد و با حالت دو منو به سمت ماشین برد و سوارم کرد و شروع کرد گاز دادن.

تنها کاری که تونستم بکنم این بود که کمربندم رو ببندم و دستم رو بگیرم به دستگیره در و خودم رو سفت نگه دارم.

: هری مواظب باش چی شده؟

هری: اونا دارن میان

: کیا؟

هری: فرشته ها

یعنی چی مگه ما....

اوه خدای من اونا دارن میان سراغمون واسه یه رابطه اشتباه.

..........................

خیلی خیلی متاسفم که انقدر لفتش دادم چون نه انگیزه ای بهم میدین نه هیچی حداقل میخوندید ووت بدید.

فکر میکنید چه اتفاقی واسشون میوفته؟

Farnaz

Green(harry Styles)Where stories live. Discover now