9

147 19 2
                                    

پارت 9(هری)

هاج و واج به در بسته نگاه کردم.  چی شد الان؟

هانا خل شده یا منظورم رو نفهمید.

گیج شده بودم از جام بلند شدم و آدرسی که گذاشته بود رو برداشتم و نگاش کردم.  همین نزدیکیا بود ولی من نباید برم اینجوری بهتره!

کاغذ رو مچاله کردم انداختم توی سطل آشغال گوشه اتاقم و روی تخت دراز کشیدم و دستم و زیر سرم گذاشتم خوابم ببره تنها توی خواب میتونستم دوباره بهشت رو ببینم 😇

*ساعت 7 صبح فرداش*

چشمام رو از ترس باز کردم و از تخت بلند شدم.  به اطرافم نگاه کردم و خوابم رو یاد اوردم خدایا چرا بهم نشون دادی!

نباید بهش اهمیت بدم من که به اون جشن نمیرم ولی همه ی خواب ها واقعین .

دستمو کشیدم و توی موها و کلافه عرض اتاقم رو طی میکردم.

باید برم بهش بگم ولی من دیگه فرشته نگهبان نیستم من....

گیج بودم و تا ساعت سه فقط نقشه میکشیدم چیکار کنم چیکار نکنم. اخر سر لباسام رو پوشیدم و موهام رو درست کردم و رفتم به سمت خونه ی هانا...

...................
بخدا خسته نمیشید اگه انگشتتون رو بزارید روی اون ستاره .
Farnaz

Green(harry Styles)Where stories live. Discover now