78• { قطار }

1K 134 27
                                    

تا جایی که به یاد داشت ، خونش مایلها دورتر از ایستگاه راه آهن بود، ولی اون هر شب راس ساعت یازده و نیم، صدای سوت قطار رو میشنید ، و همینطور متوجه تکون خوردن خفیف خونش به خاطر عبور قطار میشد!

sara_zed

Extremely Short Horror StoriesWhere stories live. Discover now