وقتى كوچيك بودم بهترين دوستم يه بچه به اسم جمال بود كه انتهاى خيابون زندگى ميكرد.
وقتى 12 ساله بوديم اون ناپديد شد ، و با اينكه خانواده ش ماه ها همه جارو به دنبالش گشتن ، اونا هيچوقت فكرشون نرسيد كه زير كف پوش هاى چوبى اتاقم رو چك كنن.
•••
تا حالا شده به فكر دزديدن و حبس كردن كسى كه دوستش داريد بى افتيد؟ :]
VOUS LISEZ
Extremely Short Horror Stories
Horreurبزرگترين مجموعه داستان هاى ترسناك ِ كوتاه 1 يا 2 خطى در واتپد. #1 in Persian Horror [ Persian Translation ] © 2016 by @InfernoEDM ALL RIGHTS RESERVED