بعد از گذروندن چند روز افتضاح توى مدرسه ، به خونه برگشتم و از شدت خشم اينه م رو شكوندم و بلند ترين تيكه ى شكسته شده ى اينه رو توى بدنم فرو كردم تا به زندگيم خاتمه بدم.
ولى بعدش توى يه اتاق خيلى پيشرفته و داخل يه شيشه بيدار شدم. "اين يكى شبيه سازى زندگى انسانى خيلى واقعي بود"
من به صورت تلپاتى به همسايه م گفتم. اين شبيه سازى ها باعث ميشن كه من ارزو كنم كه اى كاش يه ادم واقعى بودم.
يه ادم با يه بدن ، نه فقط يه مغز كه تا ابد توى يه شيشه گير افتاده.
****
تصور اين كه زندگى ما هم اينجورى باشه ، وااااقعا درناكه :|
YOU ARE READING
Extremely Short Horror Stories
Horrorبزرگترين مجموعه داستان هاى ترسناك ِ كوتاه 1 يا 2 خطى در واتپد. #1 in Persian Horror [ Persian Translation ] © 2016 by @InfernoEDM ALL RIGHTS RESERVED