اون دوربين امنيتى رو چك ميكنه و ميبينه 3 ساعته كه به پيكر تاريك در حال قدم زدن توى اتاقشه. اون به طرف اتاقش ميره." مچت رو گرفتم "
اون ميگه و بعد از اينكه مى فهمه برادرش روى تخت دراز كشيده و مُرده سر جاش خشك ميشه و وقتى صداى محكم بسته شدن در پشت سرش رو ميشنوه از جاش ميپره.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Extremely Short Horror Stories
Terrorبزرگترين مجموعه داستان هاى ترسناك ِ كوتاه 1 يا 2 خطى در واتپد. #1 in Persian Horror [ Persian Translation ] © 2016 by @InfernoEDM ALL RIGHTS RESERVED