Chapter 7

436 54 18
                                    

۸:۱۳ دقیقه شب ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۲

حدس بزنین کی دوچرخه داره؟(خوب ی جورایی اسمشو میشه گذاشت دوچرخه)خوب درسته که این یک دوچرخس که از اجزای یدکی ساخته شده ولی این کل قضیس و این تقریبا نصف موتورسیکلت کارایی داره.این هیولای کوچولو (موتور)میتونه ۱۰۰ مایل تو خیابون ها راه بره و من نمیتونم صبر کنم که ببینم تو بزرگراه ها چطوره.

این یه چندماهی طول میکشه که بتونم همچون موتوری داشته باشم.اما این دوچرخه واسم کار میکنه شاید عالی کار نکنه اما بالاخره کارمو راه میندازه.

"بابت کمکت ممنون دِس"

من با مردی که کمکم کرد این پروژه رو تموم کنم دست دادم.دِس با چشمای سبز خیلی بزرگش لبخند زد.

"البته اچ! این اصلا چیزی نبود"

اون بعد از اینکه جواب داد خندید.بدنشو به سطل آشغال پشت سرش بغل آهن قراضه ها تکیه داد.دس حدودای ۲۰ ساله به نظر میاد.فک کنم از ماندی شنیدم که ۳۳ یا ۳۴ سالشه.واقعیتش هیچ سرنخی ندارم.تنها چیزی که میدونم اینه که اون خیلی جوونه و اون باحال تر از چیزیه که فکر میکردم.اولش برام سخت بود که به این فکر کنم قراره کارمو با یه نفر دیگه تقسیم کنم.اما وقتی که توجه کردم که چشماش هم مثل منه خوشحال شدم.شنیده بودم که چشمای سبز از رنگ چشمای کمیاب دنیا هستن.

رنگ چشم معمول و رایجی نیست که به راحتی پیدا کنی(خودشیفته :| ).همه چشما آبی و قهوه ای هستن.من میتونم اینو با گروه دوستایی که اخیرا باهاشون دوست شدم ثابت کنم.

زک چشمای قهوه ای تیره داره که به مژه های بلندش هم میان.انگار اون آفریده شده که قلب دخترارو آب کنه و همینطور جاهای دیگه شون رو :| جکسون چشمای های فندوقی_طوسی داره.با توجه به خلق و خوی جکسون رنگشون عوض میشه.

لیام چشمای شکلاتی تیره داشت که باعث میشدن دلت ضعف بره ولی از وقتی که می اومده چشماش قهوه ای ملایم شدن.مثه یک پاپی واقعی. البته چشماش به پای چشمای آبی دوس دخترش نمیرسه.اون چشاش آبیه متفاوتیه مثل مال ماندی و امیلی یخی نیست.هر کسی چشمای سبز نداره فقط خواستم بهتون یادآوری کنم (نمودی-__-)

"این خیلی واسه من ارزش داره بازم مرسی مرد"

به شونش زدم و به سمت دوچرخه برگشتم

"واقعیتش میخوام فردا چند تا جزئیاتشو سرهم کنم.اینجا میذارمش.."

"تو از شکست میترسی.نمیترسی!؟"

دس پوزخند زد.معمولا اینجور مکالمه ها باعث میشن من جونم به جوش بیاد اما در مورد دس من کاملا ریلکسم.من میتونم دور و بر این شخص شوخی کنم بدون اینکه بترسم.اون هیچ آسیبی نمیزنه من اینو متوجه شده ام.بعد از اینکه یک هفته باهاش گذروندم خیلی بیشتر باهاش آشنا شدم.

OrphanWhere stories live. Discover now