Chapter 19

356 40 9
                                    

۷:۱۸ دقيقه شب ٢١اكتبر ٢٠١٢

٤روز ! من حتي نميدونستم كه توي اين ٤روز گذشته ما داخل يه رابطه بوديم ! كه توي بيست و چهار ساعت گذشته فهميدم. كه در كل ميشه 96 ساعت و در مجموع ٥٧٦٠ ثانيه ،اره من به اندازه كافي بلدم براي اينجور رياضيا !

من برنامه قرار رو چيدم ،يك قرار واقعي!كه البته ما توش فست فود نميخوريم ،واي فقط ما دوتا ،در واقع فكر ميكنم اين اولين فرصت واقعي زندگيمه‌.

اون جا يك جاي تقريبا جالب بود و اين همشه ، ولي اينجا شبيه جايي كه رزرو كرده بودم يك جاي خيلي باكلاس نبود من در اصلش برنامه ريزي كرده بودم كه اون رو به يك رستوران ايتاليايي ببرم ، ليام حتي ماشينشو بهم قرص داده بود اين كاملا خارج برنامه بود ، خب كه چي !

من مجبور بودم يا نبودم كه كه به اونجا زنگ بزنم كه اونا بهم بگن قراره اون جا رو ببندن! ظاهرا بقيه مردم ترجيح ميدن غذاشونو يك جايه يكم جالب تر از اينجا توي شباي يكشنبه بخورن (مثل شب جمعه ما ) من واقعا به اين چيزا فكر نميكنم هر چي افراد كم تر باشن من پر حرف تر ميشم

خب بگذريم .من دارم ايدن رو به يك قرار ميبرم جايي كه مجبورم يكم از هميشه رسمی تر لباس بپوشم باشه بابا خيلي رسمی تر از هميشه.خب اين مشكل اولمه ، من هيچوقت توي زندگيم يك كت و شلوار نداشتم از زماني كه خيلي سركار سرم شلوغه ( و واقعا قرار نيست اين قضيه رو مطرح كنم ) تو روزاي جمعه و شنبه ، من واقعا هيچ زماني نداشتم كه كسي رو براي خريد با خودم ببرم .

من در كل زندگيم فقط و فقط دو بار خريد رفتم و من توي اين كار داغونم .دفعه ي اول كه به سختي به حساب مياد ،زماني بود كه من دو سالم بود و اميلي اصرار داشت براي كودكان نوپا لباس بخره و دفعه ي دوم زماني بود كه شانزده سالم بود و مادري كه پيشش زندگي ميكردم ،هيچ لباسي اندازه من نداشت اخه من رشد ناگهاني خيلي زيادی قبل از ١٧سالگيم داشتم.

الان دو سال از ١٧ سالگيم ميگذره ومن مخم زنگ زده و پوسيده تو اين موارد .من حتي نميدونستم كه لباس و شلوار ها سايز دارن!

خب من از مردي (كه فهميدم اسمش تيلره )كمك خواستم و اون سايزمو پرسيدم و من بهش قدمو گفتم .در اخر من يك كت و شلوار برداشتم و خب از چيزي كه انتظار داشتم پولش بيشتر شد از چيزي كه قرار بود براي اين قرار خرج كنم ولي خب من دارم با ايدن قرار ميزارم و باید حتي بیشتر از اين كارا انجام بدم.

كت و شلوار مشكي و ليز و صاف بود ، دقيقا رنگ مورد علاقه ام .ليام بهم گفته يك كروات كه رنگش به لباسم بخوره بخرم ولي خب من اونجا فهميدم وقتي كه من پیراهن رو مشكي گرفتم نبايد كراواتم دقيقا هم رنگ اش باشه چون من به اندازه كافي ترسناك به نظر ميرسم با يك كت و شلوار و پیزاهن مشكي با اين همه تتو هر چي رنگ ها كم تر باشه من ترسناك تر به نظرم ميرسم و خب اين باحاله.

OrphanWhere stories live. Discover now