Chapter 13

275 40 54
                                    

۶ بعد از ظهر ۸ اکتبر ۲۰۱۲

وقتی که منو دوستام ساعت ۶ بعد از ظهر تو خیابونا راه افتادیم همه چیز اشتباه از آب دراومد.ساعت شلوغی بود و خیابونا ترافیک. ماشین ها و آدما وول میخوردن. صدای کوبیده شدن کفش بقیه توی پیاده روها هم کمکی به تمرکز ما نمیکرد. میدونستم که این اتفاق میوفته پس ما از کوچه ها میرفتیم. ایدن و لیام کنجکاوانه یه میانبر پیدا کردن. کوچه های کثیف و حال بهم زن. البته از همچین جای شهر نمیشه کوچه های بهتری هم توقع داشت.

"در مورد این مطمئنی رفیق؟!"لیام حمله طلاییش رو پرسید و بعد از رو آشغالا پرید تا زمین نخوره.

لیام همشش سعی میکرد به آشغالا نخوره. میتونستی خیلی راحت از سمت ساختمون های اصلی سمت خیابون بریم تا بدون این آشغالا راه بریم. اینجاها معمولا آب نیست اما برعکس آب توی گوشه کنار کوچه جمع شده و چاله های آب کثیف همه جا هستن و هی باید بپری اگه نخواهی کثیف بشی.

"لیام.معلومه که مطمئنم.اصن تو میدونی طرف مقابلت کیه؟" با لحن غیرقابل اعتمادی به هم اتاقیم گفتم. از طرف دیگه دی (Dee)خیلی با همه چیز رو به راه به نظر میرسید(به ایدن میگه دی*_*)

من با بی میلی بهش نگاه کردم که از روی آشغالا و چاله های آب می پرید. انگار که یه بازیه. یه بازی شلوغ ، لجنی و بدبو.

"من میدونم طرف مقابلم کیه.و این دقیقا دلیلیه که من مطمئنم نیستم"لیام در حالی که به زمین زل زده بود و راه میرفت گفت.

"این چرته"ایدن در حالی که به سمت یه دیوار میپرید زیرلب گفت.

لیام سرشو بالا آورد و چشماشو چرخوند‌. دست به سینه وایساد و جدی ترین نگاهی رو که ازش دیده بودم تحویلم داد.

یه سرفه کرد و سعی کرد ایدن رو بترسونه:"ایدن عشقم. تنها چیزی که اینجا چرته تویی که واسه خوش گذرونی اومدی دنبال ما. ما هممون میدونیم که تو نسبت به هری میل جنسی شدید داری."

در آخر لیام سرشو‌به سمت من تکون داد. من با سرگردونی و اخم به ایدن نگاه کردم. اونم واسه من ابروهاشو بالا انداخت و بعدش با سختی به لیام زل زد. منو ایدن بهم زل زدیم. اون با نفرت. من با کنجکاوی.

قیافش یه جوری بود که یه لحظه توی دلم یه حسی شد. وقتی یه نفر دروغ میگه یه شکلکی درمیاره تا مثلا قیافش عادی به نظر برسه اما بدتر عجیب غریب میشه. ایدن دماغش چین افناده بود. چشماشو ریز کرده بود و لباش یکم غنچه بودن.

اگه چیزی که لیام گفت دروغ بود عادی ترین عکس العمل ایدن با توجه به شخصیتش بی اعتنایی بود. ولی من این احتمال وجود همچین چیزی رو رد میکنم. من از معیار اون دورم. من خودمو تحسین نمیکنم یا حتی افکارمو در موردش تاریک نمیکنم.من اونو یه پله بالاتر از خودم قرار میدم.اون خوشگله و باید با یه نفر مثل برایس کامینگز ، کاپیتان تیم فوتبال باشه. نه هری ، پانک بدون فامیلی.

OrphanTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang