دفتر خاطرات عزیز من !
النور عالیه اون خیلی خوبه!
اون بهم کمک کرد تا ذهنمو کمتر با هری پر کنم !اون با نمکه ، مهربونه و کلا شخص شایسته ایه ( :|| )
اما وقتی من میرم خونه دیگه اون (النور) تو ذهنم نیست.
تنها چیزی که تو ذهنمه هریه :)
هری و موهای احمقش، چشم های احمقش و سیکس پک احمقش :)
اگه من یک بار دیگه اونو لخت ببینم نمیتونم پیش بینی کنم که چه رفتاری خواهم داشت و با خودم چیکار خواهم کرد ! (💦)
پ.ن : روند اولاش خسته کننده اس اما کم کم جالب میشه 💙
مرسی از ووت ها و کامنت ها 😌💘
YOU ARE READING
Dear diary.
Fanfiction[ وقتی که لویی اسیب دید ، هری شروع کرد به خوندن خاطرات اون .هرشب لویی مینوشت وفرداش هری اونو میخوند و براش مینوشت تا اینکه اونا نزدیک و نزدیک تر شدند و..]